شهرخوانسار ست نــامی مستعار(ماندگار) طریقت شاعرِ مُشک خُتن (وطن)

ساخت وبلاگ

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه

هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه

صبحدم زد قهقهه مستانه شعر کوهسار

از نوای قمری آمد مژده ء فصل بهار

صبح صادق بر دمید و جلوه گر شد آفتاب

شام بَد اقبال در پای سپیده شرمسار

نازنین نظمی زِ من بشکفت در برج جمل

بختیار و کام نیکو رو حبخش و کامکار

هر نسیم از هر طرف آمد چو پیک شادباش

چنگ خُلدِستان من در کوهسار و مرغزار

سبزه از گل ها نگارین شد زِ بزم خوانسار

لاله های سرنگون ، همواره مرواریدبار

چشمه ها آشفته چون گیسوی ناز نازنین

مُشک بوی و مُشک پیما، مُشک ریز و مشک بار

گیسوان بید مجنون قامت سرو وُ چنار

قامت سرو سهی شد قامت شعر استوار

در هوای هشت فروردین دو چندان شد نشاط

از شراب جام مینا چشم نرگس شد خمار

شهرما یکباره رنگ و رونق دیگر گرفت

موج مهمان مهاجر شد به کویش رهسپار

شاد باش ایران و ایرانی چو ماه سال نو

سبزه در سبزه، گل اندر گل، بهار اندر بهار

در پناه کار و کوشش همت مردان بلند

در تمام ماه و سال و پا به پای روزگار

سعی درنظمِ کمال و کسب شعروُمعرفت

بر سر اهل (طریقت) شد، شکوه و افتخار

از خدا خواهد (طریقت) مَردی و آزادگی

افتخاری پایدار و اعتبار ماندگار

برآستان جانان (طریقت)شعرا

حکایت مرغ یک پا داره =تولید مانع+پشتیبانی حکومت

حکایت مرغ یک پا داره : دوستان ملانصر الدین با عجله در خانه ی ملا را زدند و گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند : مرغ ایشان یک پا داره.

کرونا

خُفاش وُ مارِکور، هستند پُــر خروش

وقت جهیدن است بر گُرده ای خموش

افکنده وحشتی در بین جنب وُجوش

ما نع زدائــــی ،ُ پشتیبانی از چموش

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

نسیمِ صبح نوروزی خروشیــد

افق دریا شدوُ سرچشمه جوشید

نــدای باســـتان مـــارا صــدا زد

همه ایرانیان در مِــهر کوشید

۩خــُلدستان طریقت


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، سیاسی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، قصاید __________ ======
برچسب‌ها: شهرخوانسار ست نــامی مستعار, ماندگار, طریقت شاعرِ مُشک خُتن, وطن

خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 26 تير 1403 ساعت: 5:07