اهلِ(طریقت) همه سوزنده‌ایم(ادامه مطلب) خلدستان طریقت

ساخت وبلاگ

گفت به مجنون صنمی در دمشق

کی شده مستغرقِ دریای عشق

عشق چه و مرتبه عشق چیست؟

عاشق و معشوق در این پرده کیست؟

عاشق یکرنگِ حقیقت‌شناس

گفت: که ای محو امید و هراس!

نیست در این پرده بجز عشق کس

اول و آخر همه عشق است وُ بس

عاشق وُ معشوق زِ یک پیــکرند

شاهد عشق اند زِ یک گُوهـــرند

عشق مجازی به حقیقی سر است

جذبه افکار طبیعی شّــر ا‌ست

آتش عشق از من دیوانه پرس

جوهــره‌ی شمع ز پروانه پرس

شمع به هر سینه زبان درکشد

خون دل از دیده بسی تر کشد

عشق کجا راحت و آسودگی؟

عشق کجا دامن آلودگی؟

گر تو در این سلسله آسوده‌ای

عاشق آسایش خود بوده‌ای

عشق بسی سوز و گداز آورد

نیستی و عجز و نیاز آورد

آتش عشق از تو گدازنده تر

صاف‌تر از آیینه سازنده تر

عشق کز آن مزرع جانی جداست

یک شرر آتش آنــی خداست

اهلِ(طریقت) همه سوزنده‌ایم

کُشته عشقیم ، به او زنده‌ایم

انجمن شعر در ادامه مطلب

مرا در وادی حسرت رها کردی کجا ئی دی؟

تو در دل شور و آشوبی به پا کردی کجائی دی؟

دل و جان از شرابِ عشق شد لبریز و سرمستم

تو در بزمِ دلم شور و نوا کردی کجائی دی؟

حباب و قطره و موجم در این دریای بی‌ساحل

در این دریای طوفان‌زا چه‌ها کردی کجائی دی؟

به یادت بوده‌ام هر جا که رفتم هر که را دیدم

مرا تنها گرفتارِ بلا کردی کجائی دی؟

خدا عشقِ تو را از من نگیرد تا فنا گردم

مرا با درد و محنت آشنا کردی کجا ئی دی؟

بود مشکل رها گشتن ز چنگ وحشت هجران

مرا آشفته چون زلف دوتا کردی کجائی دی؟

نهم سر را به زانوی غم و نالم ز سوز دل

مرا دیوانه‌دل محو و فنا کردی کجائی دی؟

زمام عمر شاعر در کف مهر تو می‌باشد

(طریقت) را نصیب و مبتلا کردی کجائی دی؟اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را

شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را

به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را

کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را

گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را

خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩# محمد مهدی طریقت

ادمه مطلب


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ، بدون شرح، گوناگون __________ ======
برچسب‌ها: اهلِ, طریقت, همه سوزنده‌ایم, ادامه مطلب

خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 17:45