خــلدستان طریقت

متن مرتبط با «مطلب» در سایت خــلدستان طریقت نوشته شده است

خلدستان طریقت: دوبیتی + اشعار +نثر (ارائه مطلب)

  • ۩۩☫ زاهد اهل (طریقت( شعر شد روز ازل (خلدستان) ☫۩۩۩ قد وُ بالای تو رعـنا ،چون شده ضرب المثل چشم وُ ابرو وُ لبت ، چون مطلعِ بیت الغزل شب که خورشید رُخت روز مرا رَخشان کنددل یقین دارد که هستی مرکز برج حَمَل قُوتِ قالب کو؟ : لب شیرینِ شیرینِ تو بود ،فطریه: با ید بپردازم بهائی چون عسل رقص موزونی چه خوش خال وُ چه خطِ ابرویی،این غزل را من سرودم قالبش بحر رَمَل قصّه ی عشق است پیکاری که من دارم بیانعاشقی، معشوق می خواهد توئی اهل عمل عالَم از شور و شر عشاق بُنیاد آمده باز فردوس برین بوس و کنارست وُ بغل عاشقی می گفت: پنهانی بدان معشوقه مستچهره از آشیخ پوشاندن نباشد : مبتذل زاهدِ اهل(طریقت) کی؟ تروشروی کند باده ی مهر وُ محبّت : شعر شد روز ازل شرط کردم به جهانِ گذران خنده کنم به نشاط و خوشی و عیشِ جهان خنده کنم شرط کردم غم و اندوه به دل ره ندهم به غم و غصه و اندوهِ زمان خنده کنم شرط کردم که دگر دل به کفِ کس ندهم به چنین بازی پُر شور و فغان خنده کنم شرط کردم که دم از مهر و محبت نزنم به وفاداری و عشقِ همگان خنده کنم شرط کردم که زنم مُهرِ خموشی بر لب لب ببندم ز سخن از دل و جان خنده کنم شرط کردم که ز حسرت نگدازم چون شمع هر کجا انجمنی هست عیان خنده کنم شرط کردم که شوم رند و خراباتی و مست در سرِ کوی خراباتِ مغان خنده کنم شرط کردم که شوم شاعرِ خوش‌نغمه ی مست سالک اَهل (طریقت) صفتان ، خنده کنم موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، خاطرات، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ، خبر ـ اطلاعیه، دوبیتی __________ ====== برچسب‌ها: خلدستان طریقت, دوبیتی, اشعار, نثر بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اهلِ(طریقت) همه سوزنده‌ایم(ادامه مطلب) خلدستان طریقت

  • گفت به مجنون صنمی در دمشق کی شده مستغرقِ دریای عشق عشق چه و مرتبه عشق چیست؟ عاشق و معشوق در این پرده کیست؟ عاشق یکرنگِ حقیقت‌شناس گفت: که ای محو امید و هراس! نیست در این پرده بجز عشق کس اول و آخر همه عشق است وُ بس عاشق وُ معشوق زِ یک پیــکرند شاهد عشق اند زِ یک گُوهـــرند عشق مجازی به حقیقی سر است جذبه افکار طبیعی شّــر ا‌ست آتش عشق از من دیوانه پرس جوهــره‌ی شمع ز پروانه پرس شمع به هر سینه زبان درکشد خون دل از دیده بسی تر کشد عشق کجا راحت و آسودگی؟ عشق کجا دامن آلودگی؟ گر تو در این سلسله آسوده‌ای عاشق آسایش خود بوده‌ای عشق بسی سوز و گداز آورد نیستی و عجز و نیاز آورد آتش عشق از تو گدازنده تر صاف‌تر از آیینه سازنده تر عشق کز آن مزرع جانی جداست یک شرر آتش آنــی خداست اهلِ(طریقت) همه سوزنده‌ایم کُشته عشقیم ، به او زنده‌ایم انجمن شعر در ادامه مطلب مرا در وادی حسرت رها کردی کجا ئی دی؟ تو در دل شور و آشوبی به پا کردی کجائی دی؟ دل و جان از شرابِ عشق شد لبریز و سرمستم تو در بزمِ دلم شور و نوا کردی کجائی دی؟ حباب و قطره و موجم در این دریای بی‌ساحل در این دریای طوفان‌زا چه‌ها کردی کجائی دی؟ به یادت بوده‌ام هر جا که رفتم هر که را دیدم مرا تنها گرفتارِ بلا کردی کجائی دی؟ خدا عشقِ تو را از من نگیرد تا فنا گردم مرا با درد و محنت آشنا کردی کجا ئی دی؟ بود مشکل رها گشتن ز چنگ وحشت هجران مرا آشفته چون زلف دوتا کردی کجائی دی؟ نهم سر را به زانوی غم و نالم ز سوز دل مرا دیوانه‌دل محو و فنا کردی کجائی دی؟ زمام عمر شاعر در کف مهر تو می‌باشد (طریقت) را نصیب و مبتلا کردی کجائی دی؟اگر تو فارغی از حال دوستان یارافراغت از تو میسر نمی‌شود ما راتو را در آینه دیدن جمال طلعت خویشب, ...ادامه مطلب

  • نثر :ارائه مطلب /محمّد مهدی (طریقت) روایت +برآستان جانان +حزین

  • ۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب /محمّد مهدی (طریقت) روایت ☫ ۩۩۩ بـیـا کـه قصـر امـل سخـت سست بنیادست بـیــار بــاده کــه بنیاد عمـر بر بادست غــلام هـمـت آنـم کــه زیــر چــرخ کـبـود ز هـر چـه رنــگ تعلق پـذیـرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سـروش عـالـم غیبم چه مژده‌ها دادست کــه ای بـلـنـدنـظـر شـاهـبـاز سـدره نشین نـشـیمن تو نه این کنج محنت آبادست تــو را ز کـنـگـره عـرش مـی‌زنـنــد صـفـیـر نـدانـمت که در این دامگه چه افتادست نـصـیـحـتـی کـنـمـت یـاد گیـر و در عمل آر کـه ایـن حـدیـث ز پیر طریقتم یادست غـم جـهـان مـخــور و پـنـد مـن مـبـر از یاد که ایـن لطیفه عشقـم ز ره روی یادست رضــا بــه داده بــده وز جـبـیـن گره بگشای که بـر مــن و تـو در اختیـار نگشادست مـجـو درسـتـی عـهـد از جـهـان سست نهاد که ایــن عجــوز عـروس هـزاردامادست نـشـان عـهـد و وفــا نـیـسـت در تبـسم گل بـنـال بـلـبـل بی دل که جای فریادست حسـد چـه می‌بـری ای سست نظم بر حافظ قـبـول خـاطر و لطف سخن خدادادست بیت نخست: بـیـا کـه قصـر امـل سخـت سست بنیادست بـیــار بــاده کــه بنیاد عمـر بر بادست معنای بیت نخست: بیا و ببین که آرزو هرچند مانند کاخی زیباست اما بنیاد و شالوده‌­ای بسیار سست دارد، بنابراین باده را بیاور(تا خوش باشیم) که اساس عمر نیز بر باد است. نکات و معانی: قصر امل: اضافه تشبیهی؛ آرزو به کاخ تشبیه شده است. سخت: ایهام تضاد با کلمه سست. بر باد بودن بنیاد عمر: ایهام؛ ۱. اساس زندگی بر نفس کشیدن است، ۲. ناپایدار و بی‌­ثبات بودن زندگی. جناس: باد و باده، بیا و بیار. تکرار: بنیاد. بیت دوم: غــلام هـمـت آنـم کــه زیــر چــرخ کـبـود ز هـر چـه رنــگ تعلق پـذیـرد آزادست معنای بیت دوم: من بنده و غلام کسی هس, ...ادامه مطلب

  • نثر :ارائه مطلب /حکایت (طریقت) روایت

  •    ۩۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت ☫ ۩۩۩     .   قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿۲۵﴾ گفت پروردگارا سينه‏ ام را گشاده گردان (۲۵) وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿۲۶﴾و كارم را براى من آسان ساز (۲۶), ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها