خون تو دانه دانه (طریقت) گل: ماگنولیایولان/ اشعار

ساخت وبلاگ

۩۩۩ ☫ خون تو دانه'>دانه دانه (طریقت) گل انار/ اشعار ☫ ۩۩۩

***

بحثِ پاییز شد وُ ، موسم لبخند انار
فصل پُر شور ِکلاغان، به سر شاخِ چنار
خش خشِ برگ درختان پیِ موسیقی باد
گوش جان را بنوازد ،به یمین وُ زِ یسار
جامه ی سبز درختان شده نارنجی و زرد
گوئیا ، باز نگارنده شده دست اهل شعار
فصل پاییز، بهاریست که عاشق شده باز
زین جهت گیس پریشان شده وُ زرد نگار
برگ ریزان شده وُ موسِم دست افشانی
دست افشان که مگو ، رقص درختان بکنار
باد هوهو به ترنّم ، سر گیسوی چنار
باز شاعر شده عاشق غزل شعر قطار
غزلِ شعر (طریقت) ، تو به خاطر بسپار
بسیار آمده اند ، بـــاز تمــــاشایِ بهار

****

گل ماگنولیا یولان با پیشینه ی 1500 ساله در چین ، گل درختی است که

هنگام باز شدن شکل پرنده به خود می گیرد و آن را زیباترین گل جهان می دانند .

ماگنولیا یولان

دوباره شعر مرا عاشقانه میخوانی
هجای درد دلی با ترانه میخوانی

سکوت نیمه شبی مانده از طلوع سحر
اَنــار بغض مرا دانه دانه میخوانی

به یُـمن نافله هایی که بی اجابت ماند
دعای مختصری بی بهانه میخوانی

چه قصه ها که گذشت و مرا نفهمیدی
چه نغمه ها که بیاد زمانه میخوانی

تو کوچه های پر از خاطرات لبریزی
غزاله شعر مرا روی شاخه میخوانی

اگر چه ساده گرفتی همیشه شعرم را
دوباره با نفسی شاعرانه میخوانی

غزاله شعرِ(طریقت) فدای چشمانت
تو ماهـتـاب منی ماهرانه میخوانی

ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت

بوسیدمت سخنم گُل گلاب شد
بوییدمت تمـام تنم گُل گلاب شد

گل های سرخ پیرهنت را تکان مَده
گل های خشک پیرهنم گل گلاب شد

گُلواژه ا ی که به میدانِ ژاله ای
شعرم ترانه ام دهنم گُل گلاب شد

ای امتزاج شادی و غم، در کنار تو
خندیدنم، گریستنم گل گلاب شد

از راه دور فاتحه ای فُوت کرده ای
در زیر خاک‌ها کفنم گل گلاب شد

حال آمدم به میمنت بوی زلف گُل
در باغ، یاس و یاسمنم گُل گلاب شد

گرد از کتابخانه ی من برگرفته ای
تاریخ باستان کهنم گل گلاب شد

خون تو دانه دانه (طریقت) گل انار
پاشیدکشورم وطنم بوی گل گلاب شد

۩۩۩ ☫ شاعر شدن سخت است جانان (طریقت) اشعار ☫ ۩۩۩

انگار می‌خواهی که من دیوانه باشم
دیوانه ای : دنبالِ یک فــرزانه باشم

با عطر عشقت خوب کن حال سرشتم
تا با شـرشتــم در پِیِ جـــانـانه باشم

امشب دلم عاشق تر از عشق زلیخاست
یوسف شدی شیرین تر پروانه باشم

با اشک عشقت خوب کن حال فریبا
با شعر باید جانب میـــجانانه باشم

شاعر شدم عاشق تر از مجنون و لیلاست
شیدا شدم تا کی پِـیِ افسانه باشم

ای نازنین! آوارگی بسیار سخت است
ایکاش بُگذاری برایت خانه باشم

شاعر شدن سخت است جانانِ(طریقت)
ای کاش بگذاری درین کاشانه باشم

زُلیخا گفــت: یوسف این عبارت
که نبود وصل شیرین بی‌مرارت

سبب را در ره وصل تو دادم
که بی‌سرمایه صعب افتد کنارت

ســزاوارست تــا جاوید مانم
که مرگ سرخ بهتـر از حقارت

مرا تهدید کشتن چون کند دوست
به عمر شاهـدان بخشد بشارت

برون نه از دل سوزان من عشق
که می‌ترسم بسوزی از حرارت

که دارد فرصت خونخواریِ جان
که صد تن می‌کشـد با یک اشارت

به زلف و خال و خط بردی دلم را
سپه را عشوه فرمودی به غارت

مجو در گریه (شاعر )را صبوری
(طریقت) یا تجـارت یا عمارت

عدم رسیدگی به اوضاع و احوال اقتصادی و معیشتی بازنشستگان هم چیز خوبی نیست؛ زیرا این امر بسیاری از جوانان را متوجه "آخر، عاقبت ما هم همین است" کرده و اگر هم آن ها را برای رسیدن به آینده بهتر به مهاجرت سوق ندهد، دست و دل ایشان را تحت تاثیر قرار داده و این دو عنصر مفید در عالم کاری را غیر متمایل به فعالیت می نماید.

از طرف دیگر، پولی که بازنشستگان به عنوان حقوق دریافت می کنند را، یک جورهایی، خودشان جفت و جور کرده و در دوران جوانی، به علت آینده نگری، کنار گذاشته اند و اگر قرار بود سر پیری هم هیچ پولی عصای کارگشایشان نشود، بدون شک، ترجیح می دادند در عنفوان جوانی بیشتر خرج کرده و به قول قدیمی ها بهتر و بیشتر جوانی بکنند.

با این حال، وقتی حال جامعه خوب نباشد دولت ترجیح می دهد، در نخستین قدم، سراغ پس اندازها برود و با از میان برداشتن مسائل و مشکلات فعلی، در باره باقی معضلات، اسکارلت وار، "بعدا در باره اش فکر می کنم" بگوید.

کار دولت، در این باب، شبیه پدری است که برای تحصیل بچه ها پول کنار گذاشته است.

اگر این پدر متوجه بیماری شدید بچه ها شود و بداند که بدون پول، خوب شدنی در کار نخواهد بود، مسلما، در فکر " یک بچه مرده که نمی تواند تحصیل کند" خواهد افتاد.

حتی اگر فقط حال یکی از بچه ها بد باشد، پدر به خود حق می دهد از خرج تحصیل هر دو فرزند مایه بگذارد و به تاسی "هیچ چیز ارزش سلامتی را ندارد"، آینده فرزند دیگر را هم به مخاطره بیندازد.

با این حال، آنچه بسیاری از بازنشستگان و کهنسالان را نگران و عصبانی کرده و حتی باعث شده بسیاری از جوانان، آینده مبهم و تیره و تاری را در برابر چشمان خود گشوده ببینند این است که دستی که گاه به گاه به "صندوق" برده می شود و به این مناسبت آینده آن هایی را در معرض تهدید قرار می دهد که با رسیدن به سنین کهنسالی و پیری به دلیل ابتلا به انواع و اقسام دردها و آلام و مرض ها و بیماری ها بیش از بیشتر افراد جوان و برنا نیازمند مراقبت هایی که فقط با پولداری ممکن می شود هستند؛ صرف رسیدگی به احتیاجات لوکس و اشرافی کسانی می گردد که حال واقعا خوشی داشته و مصداق بارز " یکی را داده ای صد ناز و نعمت" یکی را نان جو آلوده در خون می باشند.

ساماندهی سایت های تکثیر در اسارت مرال/ تدوین برنامه عمل گورخر

مارا به جای باده، صد خون دل نهادند

گاهی بهشت معشوق، گاهی پیاله دادند

درسینه لخته ای خون با نام دلسپردند

برجملهء ملایک دستور سجده دادند

از جوهرگرانِ بیرنگ و خالص عشق

بر دل نشان رویِ محبوبه ای نهادند

نوری نهفته بودیم در عالم نشانه

با صد اشاره مارا بی خامان ستادند

بستند بر دل ما درهای شاعرانه

مارا زمادر خویش بس ماهرانه زادند

_

مارا به جای باده، صد کوله بار بردوش

گفتند نوشِ جانت ،ازنسل کیقبادند

درسینه رفته رفته مارا به خونِ بسته

صف درصف این شیاطین درسجده ایستادند

نوری نهفته بودم در عالم دُرّ افشان

با زایشی زمهرش، بر خشت جان فتادند

بستند بر دل ما درهای شادمانی

نعمت نبود مارا حکمت بسی گشادند

حمید محمد مهدی طریقت جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩خــُلدستان طریقت(انار=شهریور )۩محمد مهدی طریقت خطبه دوم


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ __________ ======
برچسب‌ها: خون تو دانه دانه, طریقت, گل, ماگنولیایولان

خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 17:15