زبان درکش (طریقت)راه پیما

۩۩☫ برآستان جانان (طریقت)راه پیما ☫۩۩ زبان درکش (طریقت)راه پیما سکوتِ بی زبانی بشنو از نی لبانش بوسم وُ نابش دهم می به راز زنــدگی پِی بُـرده ام پی نه رازش را ‌توانم گفتـگو کرد نه گـفتاری ‌توانم کرد با وی لبش می‌بوسد وُ مِی می‌خورد جام رخش می‌بیند و گُـل می‌ هد دی بده جام می و فریاد، فریاد که فریادت بُوَد چون بانگِ هی هی بزن در پرده چنگ شهناز مطرب رگش بخراش از مهناز در طی گل از گلشن به باغ آورد گُلنار بساط زهد همچون ژاله کن نِی دو چشم مست را مخمور مگذار به خــلدستان طریقت ...