خــلدستان طریقت

متن مرتبط با «خلدستان» در سایت خــلدستان طریقت نوشته شده است

خلدستان : برج(ماه) خورشیدی 1403

  • معماری آن طوری است که اهل خانه و مهمانان در آن احساس آرامش کنند و به‌دوراز اِشراف همسایگان و تسلط چشم نامحرم زندگی کنند. خانه محمود سرتیپی مربوط به سدهٔ ۱۳ ه. ق. است و در اصفهان، خیابان ملک، بن بست عبداللهی، کوی پاقلعه واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۵۴ با شمارهٔ ثبت ۱۱۴۷ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. خانه محمود سرتیپی مربوط به سده ۱۳ ه.ق است.بنادرمجموع شامل چند خانه، دیوان‌خانه، حمام، نارنجستان، اتاق‌های سه‌دری و پنج‌دری، چایخانه و برج مراقبت، میدان اسب‌دوانی و حسینیه است در محله فروشان خمینی‌شهر (سده) قرار دارد. ساخت این خانه را به سرتیپ محمدحسین خان امینی سدهی، فرمانده ذل السلطان، حاکم وقت اصفهان در زمان ناصرالدین شاه ، نسبت می‌دهند و ساخت بسیار زیبایی از زمان قاجار است.مجموعه فضاهای بسته این خانه در سه جبهه حیاط مستطیل شکلی قرار گرفته اند که دو جبهه شمالی و جنوبی آن از جبهه سوم مرتفع ترند. مهم ترین فضای خانه تالار جبهه شمالی است که به شکل نیم صلیبی می باشد و با دو اتاق سه دری طرفین خود کاملا مرتبط است. این تالار دارای تزیینات فراوان نقاشی روی گچ در دیوارها و سقف است. در سقف تالار جبهه شمالی نقاشی پرکاری وجود دارد که متاثر از نقاشی های اروپایی است. این فضا همچنین دو ردیف قطاربندی در دیوارهایش دارد و با ارسی سه دهنه ای به حیاط باز می شود. نمای جبهه جنوبی دارای ارتفاع و تقسیمات کاملا مشابه با نمای مقابل خود است، اما فضاهای این دو جبهه مشابه یکدیگر نیستند. جبهه جنوبی شامل سه اتاق سه دری و دو فضای کفش کن در بین آنها است. اتاق های سه دری در جبهه های شمالی و جنوبی ارتفاعی معادل تالار خانه دارند و مرتفع بودن این اتاق ها، تعبیه نورگیرهایی را در بالای درهایی, ...ادامه مطلب

  • برآستان حانان »خلدستان طریقت + ورژن قدیمی

  • ۩۩☫برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور ☫۩۩ بر لب آمد گر ز بى‏ پولى تو را جان، غم مخوريا تو را در زندگانى نيست سامان، غم مخور گر چه آزادند دزد و رانت‏خوار و مختلسدر عوض روزنامه‏ چى باشد به زندان، غم ‏مخورقيمت گور و كفن هرچند بالا مى ‏روددر مقابل، نرخ انسان هست ارزان غم مخوراى كه دارى مدرك ليسانس و خدمت كرده ‏اىعرضه كن سيگار در كنج خيابان، غم مخور گرچه دانشگاه آزاد از تو ميليون ‏ها گرفتليك يك شاهى نيرزد مدرك آن، غم مخورچون جرايد جمله تعطيل موقّت ! مى ‏شوندچيزهاى ديگرى آيد به ميدان، غم مخورنوبت فرزندسالارى رسيد، اى زن ‏ذليلسلطنت را نيست درين خانه سلطان،غم مخورروزگارى در كوير و غيره سدها ساختندگر به جاهاى دگر باريد باران، غم مخورمصلحت را مى ‏دهد تشخيص، از ما بهتران صحبت از مجلس نكن، بهر وكيلان غم مخورگر (طریقت) ناگهان ترمز بريد و تند رفتچون از اوّل كنده بود از جاى، فرمان، غم مخور«شاعر»! اينجا تا به قبرستان دو فرسنگ است، ولي«هيچ راهى نيست كان را نيست پايان، غم مخور» ۩#خــُلدستان طریقت (طنز+غم مخورجدید )۩#محمد مهدی #طریقت ۶ اسفند سال ۱۳۷۷ شمسی «ابوالحسن ابتهاج» مدیر «سازمان برنامه» در دوره پهلوی درگذشت و خاطراتش را باقی گذاشت که در آن پُر از مطالب جالب است.، ابتهاج از سال ۱۳۳۳ شمسی مدیر سازمان برنامه ایران شد و ۴ سال بیشتر دوام نیاورد؛ رفت که رفت! تاریخ چنین روایت می‌کند که وی معتقد به برنامه‌ریزی کلان برای اداره کشور بود که البته معلوم است نه دولت پهلوی، نه سیاست‌مداران آن روزگار و نه حتی شاه پهلوی و درباریان نمی‌توانستند با این موضوع کنار بیایند. ابتهاج که زبان تند و تیزی هم داشت تقریبا همیشه با همه و حتی شخص شاه پهلوی درگیر بود و حتی یک‌بار هم به یک اتهامی فرستادندش داد, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت:در میکده گفتند خدا نیست ولی بود+در صومعه هم بود => در کل جهان بود

  • ۩۩۩ ☫مرا از گوشهءچشمش (طریقت)درنظر دارد ☫ ۩۩۩ همه یِ پنجره ها سمت خیابان شده است تازگی جلوه خورشید درخشان شده است پرده را پس بزن و با همه زیبائی هاسادگی دیدن گلچهره خندان شده است زنبقی را که سر دوشِ در وُ دیوار است شانه کن خرمن موهای پریشان شده است عاشقی، رهگذر کوچه زیبایی هاست چاره کن مستی انگور پشیمان شده است بوسه ای از چون لعل وُ بدخشان داردخنده کن خاطره ای سخت گریبان شده است گفت : با شعر (طریقت) که علاج من دیوانه شدیباده ای صاحب سرمایه وُ سامان شده است شده ضرب المثلِ چاله به چاه افتادن صادق الوعد چرا؟جاده حیران شده است ***** منم فرهادِ شیرینی که شیرینی شکـر داردمــرا دادست فرمانی که شیرینی ضـرر دارد لسان الغیب فرمودست:عشق آسان نمود اول گـذر از کـوچهء معشوق هزاران درد سـر دارد شبی گفتم که ای غافل بیا دل را بـه دریا زنندانستم کـه این دریا بسی موج وُ خطر دارد به روی لب بزن مُهر و فغان وُ ناله کمتـر کنکه هـر دلـداده یاد از نغمه ی مرغ سحر دارد اگــر دنیا بهـــم ریـزد بـه سر وقتم نمی آیدهمان زیبای نازک دل که وحشت از بشر دارد نسیـمِ تـازه می ریـزد در امـواج خیـال انگیز هـزاران تـار ابــریشم نگـارم تا کــمر دارد هـوای سرزمینم را نماید مُشک، عطـرآگینصبـا در خرمنِ زلفش به بدبختی گـذر دارد من آن فرهادِ شیرینم که شیرین مختصرگیردمرا ازگوشهء چشمش (طریقت) درنظر دارد شاعر: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال رامُطرب :طرب نواز همه شور و حال راپر می زند دلم به هوای غزل، غزل گویم غزل : بغل نکنم ابتذال را گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا شمال رادیوان چارفصل اَدب را ورق زدمدیوانه سبزه زار سرآغاز سال را کال آمده است پرسش ما در جواب فالمال وُ منال وُ حوصله قیل وُ قال را پر م, ...ادامه مطلب

  • ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ(خلدستان طریقت) پرواز ذهن (صادق) مثنوی

  • ۩۩☫برآستان جانان : وادی اهل(طریقت ) هم بسی اشعار ☫۩۩۩ از درون حاکــمان اصرار ، پیدا مى‌شودهرچه می‌ جوئـید در بازار ، پیدا مى‌شود گرچه نرخش با ملائک رفته بالا! این دلارکورىِ چشمان استکبار ، پیدا می‌شود دار، نایاب است اگر، مجرم درین کشور زیاددر حریم کبریا ، هم کــار پیدا می‌شود مشکل کار وطن حل شد ، خدا را شکرکن گر چه گاهى بیشتر بیکار پیدا می‌شود راه مشکل نیست لیکن، جز معاشى مختصربا معاشی مختصر ، امرار پیدا می‌شود از در وُ دیوار گُل مى‌بارد، اینجا واضح استگاه در باغ پر از گل ، خار پیدا می‌شود عاشق صادق در این عالم شبیه کیمیاستعاشق آشفته ! همچون یار پیدا می‌شود حمل وُ نقل کشورى هم مرتفع شدبا اُلاغ هر کجا حمال باشد ، بار پیدا می‌شود مى بخور! منقل بسوزان! مردمان راضى مکنمختصر حاشا کنى ، دیوار پیدا می‌شود در تمام مملکت استاد طوسی وار نیستنرگس بیمار هم بسیار پیدا می‌شود پول اگر آمــد بدستت، می‌توانى کت بخرکت خریدی، خود بخود شلوار پیدا می‌شود گاه اگر با مصلحت بالا و پایین می شود چارپایانی که در آمـــار پیدا می‌شود گر ببینى جمعیت افتان وُ خیزان می‌رودسنگ گاهى در ره هموار پیدا می‌شود با کُت وُ شلوار هم در جمع اِفشا می‌کنمدزد در داروغـه وُ سیار پیدا می‌شود من نمی‌فهمم ولى، در بعضى از اوقات روزبا چه جرأت دزد در انظار پیدا می‌شود از قوانین طبیعت لحظه‌اى غافل مَشوخر که باشد ، کم کمک افسار پیدا می‌شود آنچه بر ما می‌رود از ماست! باور می کنی آستین عالِمان هم ، مار پیدا می‌شود فرصتى پیدا شد و شعرى سرودم، ای عزیز وادیِ اهل(طریقت) هم بسی اشعار پیدا می‌شود خــُلدستان طریقت( صفحه :از درون حاکمان)۩# محمد مهدی طریقت ح(طریقت)محمّدمهدی طریقت موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت ملی، غزلیات، برآستا, ...ادامه مطلب

  • خلدستان (عید) جشن (جاوید)

  • ۩۩☫ این لعبتگان ماده (طریقت)هبل ساخته اند ☫۩۩ همواره ز بت شکن هُبل ساخته اند تقــصرِبتان ساخته ، پرداخته اند چون لشکر خود شکستگانند، یقین! همواره قمارِ خویش را باخته اند آنانکه ز بت شکن ندارند دریغ بشکن بشکن ز نو در انداخته اند چون صف شکنانِ وادی تکتازی رقاصه درین ورطه برافراخته اند آنانکه لباس حق بجانب دارند این لعبتکان، ماده ای فـآخته اند یار یار می آید ولی امروز وُ فردا لعبتی بی خبر از عشق من دارد مدارا لعبتی مهر می تابد دوباره برحریم عاشقان ماه می آید شبی شام از تو زیبا لعبتی دوش دیدم قاصدی آمد به شهر دوستان گفت می آید کسی دارم تمنّــا لعبتی یار می آید چنان با شور وشوق واشتیاق نامه های عشق را بامهر وُ امضا لعبتی جان به جانان می رسد در کوچه های آشتی در بهار عاشقان او عزم نکیسا لعبتی باز با چشم غزل خوان می رسد آن مه جبین عشق دارد با خودش مشق زلیخا لعبتی خنده می آید دوباره رنج ومحنت می رود می رسد دلدار زیبا بی گره با لعبتی گفت می آید شبی با شور وصبر وحوصله در جوار ماه رویان خیمه بر پا لعبتی جان به لب آمد(طریقت) در میان انجمن هرکو مسیحادر هوای یار زیبا لعبتی خــُلدستان طریقت(تیرداد :عشق ) ۩محمد مهدی طریقت ↘خطبه دوم موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، متن ادبی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، قصاید، مطالب دردست چاپ __________ ====== برچسب‌ها: خلدستان, عید, جشن, جاوید بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت : ای(طریقت)مفشان گوهرطبع نبوی

  • ۩۩۩ ☫اهل(طریقت) یم، چنار تناوریم ☫ ۩۩۩ از سرنوشت خویش اگر سر در آوریم تــا عاقبت به خیر شدن باور آوریم روزی که کنده شدیم ازمیان خاک پیغام نوظهور چو پیغمبــر آوریم خواهی نخواهی از سر جان ما گذشته ایم ذکرِ شهادتین چو قمبر بر آوریم ما چون پیمبران پیــام ارادتیـــم تا با قصیده ها وُغـــزل سر آوریم باشد ردای مثنویم اندکی بلند از تن قبای کهنهء خود را در آوریم دنیا متاع بی خــردان را نمی خرد ما هم مطاع خویش بدین زیور آوریم باید برای کوفتن خرمن جهان ما خرکشان به جلوه یِ گاو نر آوریم با حکم سر نوشت به هر سمت دُرّفشان چون تخته پاره پاره به دریا شَرّ آوریم* در این جهان هیچ نگنجد خیال تو وصف تو را چگونه در این دفتر آوریم؟! باور نمیکنی تو اگر عشق را به حزن ما را بگو دو دیدهء خونین تر آوریم بگشایی و ببندی فرقی نمی کند بر ما مباد رو به سوی دیگر آوریم فتوی بده تو پیر مغان را شیوخ شهر... تا سینه چاک ،عرقه بخون منبر آوریم اهل (طریقت)یم ، چـنـارِ تناوریم با ما بگو که جام می وُ ساغر آوریم... خــُلدستان طریقت ( صفحه :قصاید)۩# محمد مهدی طریقت ح(طریقت) محمّدمهدی طریقت __________ ====== برچسب‌ها: خلدستان طریقت, ای, طریقت, مفشان گوهرطبع نبوی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت: غزل +(نظم،شعر) قصیده

  • ۩ ۩☫ نظم خلدستان (طریقت)قصیده ☫ ۩۩ ۩ خوشگل‌تر از همیشه به سمتم وزیده‌ای مردی شکست‌ خورده‌تر از من ندیده‌ای از من مخواه ساکن محفل گذر کنم وقتی مثالِ پیله به شعرم تنیده‌ای ازخاطرم نرفته همان فرصت نخست گفتی چقدر حوصله داری، تکیده‌ای ما سرنوشت مشترکی را رقم زدیم آدم: بهشت، تو هم سیب چیده‌ای این نظم را به نزد تو تقدیم می‌کنم یعنی تو این مجادله ‌ را: آفریده‌ای دارم به روزگار خودم غبطه می‌خورم حالا که صاف و ساده مرا برگزیده‌ای حالا خیال می‌کنم این‌جا نشسته‌ای, ...ادامه مطلب

  • خلدستان (من که فرزند این سرزمینم) طریقت:در پی توشه ای خوشه چینم

  • با گره خوردن این تفکر به بحث غیرممکن بودن حکومت شرعی در این معنا بنابر کتاب "دولت ناممکن"، حلاق در مصاحبه ای با معهدالعالم للدراسات در سال 2017 که به ترجمه ی حمیدرضا تمدن و تحت عنوان �شریعت، اسلام گرایی و دولت سکولار مدرن� در پرونده ی مذکور درج شده است، کار خود را متفاوت از کار علی عبدالرازق در بی اعتبار کردن حکومت شرعی میخواند، ازآنروکه عبدالرازق میخواست با بی اعتبار کردن حکومت اسلامی، راه را برای مدرن کردن سیاست بر اساس الگوی سکولاریسم غربی باز کند درحالیکه سیاست مدرن، چیز شومی است و علت غیرممکن بودن حکومت شرعی با شریعت فعلی نیز همین مدرن بودن آن است. حلاق، شریعت را به خاطر توجهش به اخلاق دوست دارد درحالیکه مدرنیته پیوسته میل به اخلاق زدایی ازجمله از شریعت دارد و حکومت بی اخلاق، دشمن مردم خودی و بیگانه است: �از نظر ساختار داخلی، استعمار اسرائیل از حکومت کشور مدرن مستثنی نیست، بلکه صرفا نمونه ای پیشرفته از آن است. برای درک پتانسیل دولت مدرن میتوان ویژگی های آن را در مورد اسرائیل به شکلی آسان تر از سایر موارد تشخیص داد، همانطورکه رشد سرطان در یک مورد پیشرفته بهتر تشخیص داده میشود. با این حال، این بدان معنا نیست که ساختار بیماری در مراحل اولیه وجود ندارد یا کمتر کشنده است. همانطورکه در کتاب آینده ام درباره ی شرقشناسیتوضیح خواهم داد، دولت مدرن ذاتا به مجموعه ای از مواضع، ازجمله انسان زدایی و اقدام به کشتار دسته جمعی تمایل دارد. بنابراین هر دولتی به دلیل حاکم بودن قادر به نسل کشی است؛ البته این بخشی از داستان پیچیده ای است که در کتاب آینده ام که در بالا ذکر شد، به تفصیل درباره ی آن صحبت خواهم کرد. اما به عنوان مثال، و نه به طور خاص، دولت آماده ی انجام بسیا, ...ادامه مطلب

  • خلدستان : شعر(طریقت)راتو کردی مات و مدهوش (محشر)

  • ۩۩۩ ☫مرا از گوشهءچشمش (طریقت)درنظر دارد ☫ ۩۩۩ منم فرهادِ شیرینی که شیرینی شکـر داردمــرا دادست فرمانی که شیرینی ضـرر دارد لسان الغیب فرمودست:عشق آسان نمود اول گـذر از کـوچهء معشوق هزاران درد سـر دارد شبی گفتم که ای غافل بیا دل را بـه دریا زنندانستم کـه این دریا بسی موج وُ خطر دارد به روی لب بزن مُهر و فغان وُ ناله کمتـر کنکه هـر دلـداده یاد از نغمه ی مرغ سحر دارد اگــر دنیا بهـــم ریـزد بـه سر وقتم نمی آیدهمان زیبای نازک دل که وحشت از بشر دارد نسیـمِ تـازه می ریـزد در امـواج خیـال انگیز هـزاران تـار ابــریشم نگـارم تا کــمر دارد هـوای سرزمینم را نماید مُشک، عطـرآگینصبـا در خرمنِ زلفش به بدبختی گـذر دارد من آن فرهادِ شیرینم که شیرین مختصرگیردمرا ازگوشهء چشمش (طریقت) درنظر دارد شاعر: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال رامُطرب :طرب نواز همه شور و حال راپر می زند دلم به هوای غزل، غزل گویم غزل : بغل نکنم ابتذال را گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا شمال رادیوان چارفصل اَدب را ورق زدمدیوانه سبزه زار سرآغاز سال را کال آمده است پرسش ما در جواب فالمال وُ منال وُ حوصله قیل وُ قال را پر می زند دلم به هوای غزل، ولیگیرم هوای پر زدنم کـو، ملال را گیرم به فال نیک بگیرم حلال کوچشم و دلی برای تماشا جلال را دیوان چارفصلِ(طریقت)مشاعره است شعرِ جلال وُ رونق وصف کمال را معشوقه : شدی باعث رخسارهٔ زردمباید که چو پروانه به دنبال تو گردمکم مانده که از نو بکشم ناز تو ای‌گلکم مانده که دیوانهٔ چشمان تو گردمگفتی چه کنم تا نشوم زار و پریشانبا این دل توفنده که در حال نبردم؟من مضطرب حال پریشان تو هستمرخسار درخشان تو شد حاصل دردمدیوانه‌صفت سر ننهم جز به بیاباناین حالت خود را، ز تو انکار نکردمدر, ...ادامه مطلب

  • خلدستان : مردی که بین جمادی+آن مرد به خون (رجب)غلتید +امیر کبیر (طریقت)

  • موسم شادی شده طرف چمن شو رهس‍پارلافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار فاطمه بنت اســــــد از بیت رب آمـد پدید خنده برلب با دوصد نازوطـرب آمد پدید در بغل بنــــگر ورا والا نسـب آمـد پدیدنفس احمد حیـــدر نیــــکو لقــــب آمـد پدید شیر رب در ماه رب از بیـت رب شد آشکار لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار ای محــــبان ولا ســـــاقی کوثــر آمــــدهحجت حــق بر همه مــولا ورهبر آمـــدهدرب شهر عــلم احمــد، شـیرداور آمــده مـرتـــضی شـاه نجــف فـتاح خیبر آمـده از سر سرو سهی بشنو نوای صـد هزار لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار در رجـب ازیک گلی عالم گلسـتان گشته استکعبه را بنگرعجب قدرش دوچندان گشته استاحمد از مولود او شـاداب و خندان گشته استگلشن دین را علی سـرو خــرامان گشته است سبزه و یاس و سمن بنگر هویــدا هر کنارلافتــــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار امشب از وجد و طرب در های رحمت وا شدستاز گـــل رخــسار مولا خنــده بر لــــب ها شدستاز برای بُــت پرســتان بٌـــت شــــکن پیدا شدستاز پـــی اکمال دیــــن شــاه نجــف مـــولا شدست بلبل اندر شاخ گل دارد نوای صد هزار لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار آمـــده تا بعد احمد ســـید و مــــــــولا شود آمـــده تا همسر دخــــــــت شه بطـحا شودآمـــده تا بر یتیمان از وفا بــــــابــــــا شود آمـــده تا بر مساکین منـجی وملـــــجا شود قمریان چهچه زنان ازشوق او بـر شاخسار لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالــفـقار مهر او اصـل هدایــت بر تمام انس و جـانکیـن او عین ضلالـــت بر جمیع گــمرهـان دست خیبر گیر او دستی بگیرد هــر زمانگشته اوراد ملک نـــــام شهـنـشـاه جـهـان از نـسـیم گُلبُـن کویـــــش رســد بـوی , ...ادامه مطلب

  • خاطراتِ:خلدستان = حکایت (کاسه چوبی:)فیلتر تلگرام

  • ۩۩۩ ☫ حکایت (کاسه چوبی:)فیلتر تلگرام☫۩۩۩ ماه خوبان بانوان از روی رخشان خوب تر آبــروی خوبی از چاه زنخدان خوب تر قصد دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان خوب تر ماه نرگس پس چرا طرفی نبست از عافیتغنچهء لبخند مستوری به مستان خوب تر بخت خواب آلود من بیدار هرگز می نشد شد درخشان آسمان از روی رخشان خوب تر با صبا همراه بفرستند از گلدسته‌ایبوی عطری بر مشام از خاک بستان خوب تر عمرتان طولانی افکارتان خیلی بلند گر چه جام ما نشد پرمی به دوران خوب تر دل خرابی می‌کند دلدار را آگه می شودشدچلیپا دوستان جان من و جان خوب تر چون نکیسا وُ چلیپا می شود هم داستان خاطرات گیسو وُ زلف پریشان خوب تر ای رفیق همنشین از کوی ما چون بگذریکاندر این ره کشته بسیارند قربان خوب تر ای صبا با شاعران« شعرخلدستان»بگوکای سر حق ناشناسان گوی چوگان خوب تر گرچه دوریم ازبساط وصل همت کور نیستبنده شاه شما وقـــت ثناخوان خوب تر ای شهنشاه بلنداختر خدا یا لعبتیتا ببوسم همچو اختر خاک ایوان خوب تر می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگوشاعرِ اهل (طریقت) شکرافشان خوب تر اینم گفتگوی تلگرامی با یکی از دوستان جان ... در شب ناآرام 10 دی 1396 ... http://sorodehay-tarighat.blogfa.com/post/1641 یک شب قبل از فیلتر تلگرام ... البته که این ابزار ارتباطی با وجود فیلترشکن – همچنان – پابرجاست ... با کلاه کریسمس ... این محدودیت حتی اگر موقتی هم باشه ... به نظرم برای آنها که معتاد فضای مجازی و الینه شبکه های موبایلی شده بودند ... سبب خیر و برکت میشه ... !! والله به خدا ! ... :)) کار و کاسبی و هوش و حواس ملت رو در سیطره خودش گرفته تلگرام ... شاید برگردند به زندگی ... ___________________________________________, ...ادامه مطلب

  • قاب عکس کهنه ای دارد(طریقت) خلدستان /بانگ لیلا/ اشعار

  • ۩۩۩ ☫وصیت نامه= ما هرچه سرودیم (طریقت) به غزل گفت: ☫ ۩۩۩ شیر و گرگ و روباهی، گورخر و آهو و خرگوشی شکار کردند. شیر به گرگ گفت: این ها را تقسیم کن.گرگ گفت: گورخر که بزرگتر است از شیر، آهو سهم من و خرگوش مال روباه، که از همه کوچکتر است.شیر ناراحت شد و روی گرگ پرید و او را زخمی کرد و به روباه گفت: تو این شکارها را تقسیم کن.روباه گفت: خوشبختانه شکارها تقسیم شده اند. گورخر صبحانه ات، آهو ناهارت و خرگوش بمانند برای غذای شبت. شیر گفت: آفرین به تو ؛این هوش و دانایی را از کجا آورده ای؟ روباه گفت: از جامه سرخ رنگی که بر اندام گرگ پوشانیدی. از کتاب: سی حکایت سی تصویر از کشکول شیخ بهایی،صفحه۴٨ یکی گربه در خانهٔ زال بودکه برگشته ایام و بدحال بود دوان شد به مهمان سرای امیرغلامان سلطان زدندش به تیر چکان خونش از استخوان، می‌دویدهمی گفت و از هول جان می‌دوید اگر جستم از دست این تیر زنمن و موش و ویرانهٔ پیرزن نیرزد عسل، جان من، زخم نیشقناعت نکوتر به دوشاب خویش خداوند از آن بنده خرسند نیستکه راضی به قسم خداوند نیست ۩۩۩☫ قاب عکس کهنه ای دارد(طریقت) خلدستان /بانگ لیلا/ اشعار☫۩۩۩ در خاطرات اسدالله ملک، نوازنده ماهر ویلون،خواندم که می گفت: من در اتاقم هر روز تمرین ویلون می کردم. بعد از مدتی دیدم دختر جوانی در اتاقش از خانه خودشون که روبروی اتاق کار من بود ،نشسته و معلومه که داره به صدای ساز من گوش میده ، و روزهای بعد هم آن دختر جوان ، همان جا می نشست و من هم تمرین می کردم.طولی نکشید که دلباخته اش شدم و مشتاق تر و دلباخته پرشورتر از قبل تمرین می کردم و گاهی لبخند رضایتش را حس می کردم. عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد!...بعد از مدتی یک روز دیدم دختر نیامد. دلم سخت گرفت. روز بعد هم پیداش, ...ادامه مطلب

  • اهلِ(طریقت) همه سوزنده‌ایم(ادامه مطلب) خلدستان طریقت

  • گفت به مجنون صنمی در دمشق کی شده مستغرقِ دریای عشق عشق چه و مرتبه عشق چیست؟ عاشق و معشوق در این پرده کیست؟ عاشق یکرنگِ حقیقت‌شناس گفت: که ای محو امید و هراس! نیست در این پرده بجز عشق کس اول و آخر همه عشق است وُ بس عاشق وُ معشوق زِ یک پیــکرند شاهد عشق اند زِ یک گُوهـــرند عشق مجازی به حقیقی سر است جذبه افکار طبیعی شّــر ا‌ست آتش عشق از من دیوانه پرس جوهــره‌ی شمع ز پروانه پرس شمع به هر سینه زبان درکشد خون دل از دیده بسی تر کشد عشق کجا راحت و آسودگی؟ عشق کجا دامن آلودگی؟ گر تو در این سلسله آسوده‌ای عاشق آسایش خود بوده‌ای عشق بسی سوز و گداز آورد نیستی و عجز و نیاز آورد آتش عشق از تو گدازنده تر صاف‌تر از آیینه سازنده تر عشق کز آن مزرع جانی جداست یک شرر آتش آنــی خداست اهلِ(طریقت) همه سوزنده‌ایم کُشته عشقیم ، به او زنده‌ایم انجمن شعر در ادامه مطلب مرا در وادی حسرت رها کردی کجا ئی دی؟ تو در دل شور و آشوبی به پا کردی کجائی دی؟ دل و جان از شرابِ عشق شد لبریز و سرمستم تو در بزمِ دلم شور و نوا کردی کجائی دی؟ حباب و قطره و موجم در این دریای بی‌ساحل در این دریای طوفان‌زا چه‌ها کردی کجائی دی؟ به یادت بوده‌ام هر جا که رفتم هر که را دیدم مرا تنها گرفتارِ بلا کردی کجائی دی؟ خدا عشقِ تو را از من نگیرد تا فنا گردم مرا با درد و محنت آشنا کردی کجا ئی دی؟ بود مشکل رها گشتن ز چنگ وحشت هجران مرا آشفته چون زلف دوتا کردی کجائی دی؟ نهم سر را به زانوی غم و نالم ز سوز دل مرا دیوانه‌دل محو و فنا کردی کجائی دی؟ زمام عمر شاعر در کف مهر تو می‌باشد (طریقت) را نصیب و مبتلا کردی کجائی دی؟اگر تو فارغی از حال دوستان یارافراغت از تو میسر نمی‌شود ما راتو را در آینه دیدن جمال طلعت خویشب, ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان :خلدستان طریقت (آذر1402)

  • ۩☫اشعار/ شعر(طریقت )از طرف مهد انجمن =در دفتر قبول مهر سهیلانگاشته ☫۩ ۩۩۩☫(طریقت:اشعار (دوبیتی) (طریقت)☫۩۩۩ با رفتنت من ماندم وُ ، یک فکر خالی از غزل دیدی که مجنون گشته ام شادی‌ برآرم ازمثل افسوس صد افسوس ،شد از درد بی درمانی ام این خانه وُ دنیای من ،کُندویِ از خالی از عسل*** چه کنایه سر زد از ما درِسر سـرا ببستی سوی دیگران نشستی صف دوستان شکستیدر توبه را شکستم به نشانه ی تطاول که به سمت مُشک زلفت نکند دراز دستی ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی کسی از خرابه ی دل نشنید انجمن را در انجمن بستی و به سلطنت نشستی به قلمرو حکایت به سروده ام روایت که به پاکی اش نرفتی و به سختی اش نبستیبه تمام عذر گفتم که به لب رسید جانمز غرور باز گفتی که مگر هنوز هستی؟ ز طواف کعبه بگذر، تو که حق نمی شناسی به در کنشت منشین تو که بت نمی پرستی تو که ترک سر نگفتی ز پیش چگونه رفتی؟ تو که نقد جان ندادی ز غمش چگونه رستی؟اگرت هوای تاج است ببوس خاک پایش که بدین مقام عالی نرسی مگر ز پستی مگر از دهان ساغر مددی رسد به ساقی دگران یاقی اند وُ ز شراب ، خورده مستی به پسر مگو حقیقت ،شده پیرما (طریقت) به هزار کن توسل زِ کمند شوق جستی ** صبح اَزل که راز خلقت دنیا نگاشتهشام اَبد به نام بلبل شیدا نگاشته پروانه را فدایی شمع هر انجمن اسرار باده با قلم لا نگاشته راز وُ نیاز عاشق وُ معشوقه دلستانصبح ازل به سینه‌ نکیسا نگاشته فرهاد وار هر آنکه نهد پا به بیستونشیرین وَش به خطّ ِ کلیسا نگاشته لیلی ندارد از غمِ مجنون چرا خبرزین ماتمش به سینه‌ی صحرا نگاشته اثنی عشر به سوره‌ یوسف سپس به کهف لوح وجود سـفرهِ زلیخا نگاشته هرشاعری که قلم زد به خونِ پاکشامِ اَبــد به دفتر دل‌ها نگاشته ناز, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت(منتخب اشعار ) آبان 1402

  • تبدارِ تنهایِ، شبم آغوش مادر آشفته ام اُفتاده ام بر دوشِ مادر از من فقط پوشالی از یک جسم مانده این جسم تنها مانده از آن جوش مادر تبدارِ آن جوش وُخُروشِ سرنوشتم ، گُل پرپر افتادست ای گلنوش مادر خورشیدِ تابان : ماهتابی آسمان سوز خاموش شد این انجمن خاموش مادر خاموشی این انجمن شد تا قیامت شعرِ (طریقت ) گشته ام پاپوش مادر ۩۩☫ (طریقت) مادر م مبارک باد (عشق ) ☫۩۩ به نام خداوند مادر سلام به اشعار نیکو دهم این پیام پرستش خداوند عالم سزاست ستایش نمودن زمادر رواست اگر نیست مادر دگر غم مخور سخن را پُر اندیشه کن همچو دُرّ دو تا شاخه گل از برایش فرست که آسوده خاطر بوَد در بهشت چو آئینِ ، آدینه گــردید روز شکوهنده ایام اختر فروز همه مادرانند همی پاک خوی همه پر انرژی و در جستجوی که پرورده کردن بود کارشان خدایا تو باشی نگهدارشان و ما را در این راه یاری نما ز نامردمی‌ها فراری نما مادر: اندیشهء ناب است خدا میدانداولین حرف کتاب است خدا میداند مادری معجزه می کرد به فرزندانش مهر وی واژه ی آب است خدا میداندهرکجا وصف بهشت است همانجا مادر سینه اش عین کباب است خدا میداند هرکجا پینه به دست است یقین دان پدر کینه ها نقش برآب است خدا میداند لبخند مهربان تو جان بر تنم دمید تنهای خاکیم شده یا اَیُهاالحمید مهتاب حاجتم چو برآمد مرا اُمید مادر مبارک است تورا مهربان نوید به هستی دو موجود والاترست دوم میهن وُ اَولــــش مادرست ستایش کند هر که او مادرست که والاتر ازهرچه سیم وُ زَر ست تو ای مادر من فــــدای تُو مَن توئی ســــرور مُلک هر انجمن ۩خــُلدستان طریقت(خطبه اول )۩محمد مهدی طریقت ↘خطبه دوم موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات،, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها