پیرطریقت در مغان

ساخت وبلاگ

      ۩۩۩ ☫   پیرطریقت  در مغان  ☫ ۩۩۩  

   

گفتم  چرا دلخسته ای ای عارف سلطان جان 

گفتا بروی من مگر، بگذر ز هر سود و زیان 

گفتم ز دنیا خسته ام در کنج غم بنشسته ام

گفتا بنوشی جام مِی از دل برد رنج گران 

گفتم ریاضت پیشه ام، یاد خدا اندیشه ام

گفتا که بردی بهره ای از عمر و هستی و زمان 

گفتم کسی یارم نشد، یار وفادارم نشد

گفتا خدا شد یار تو، ای نیک خوی و مهربان 

گفتم به چشم ناکسان چون خاک ره بی اجرشد 

گفتا ندارد ارزشی، دوران عمر بی ضمان 

گفتم امام انس و جان کی میشود رویش عیان

گفتا حضور دل طلب او بر تو می گردد عیان 

گفتم بگو ذکری فلان تا وارهم از این وآن

گفتا هوالمولی بود نام حسین آن جان جان 

گفتم معز با نام هو آن اسم نیکو می شود

گفتا مگو با این و آن راز دل و سر نهان 

گفتم بگو راز از روان، گفتا به من ای رازجو

از امر حق آمر بود در جسم و تن، روح و روان 

گفتم خدا باشد کجا، آن ذات پاک کبریا

گفتا به هر جا بنگری باشد ولیکن لامکان 

گفتم چه باشد راه دین تا وارهم از ظلم و کین

گفتا محبت با یقین مفتاح جنات و جنان 

گفتم گذشتن از جهان شرط وفاداری بود 

گفتا ز خود فانی شدن در نور عشق جاودان 

گفتم مرا فارغ نما از قیل و قال و ماجرا

گفتا خموشی پیشه کن با ذکر حی بی نشان 

گفتم که رمز عشق را، با من بگو با صد نوا

گفتا اساس زندگی عشق است و راز آن نهان 

گفتم بهار عمر ما، تا کی بود ای با ولا

گفتا چهل سال ار رود آید به جسم و تن، خزان 

گفتم کجا امن و امان باشد بگو ای رازگو

گفتا بود باغ جنان، رضوان جان دارالامان 

گفتم به عاشق کن نظر ای نیکنام نیکفر 

ساغر به کف آمد برم پیر(طریقت)درمغان 


موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار __________ ======
برچسب‌ها: پیرطریقت در مغان, اشعار خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 88 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:19