نشانِ اهلِ(طریقت) زِ دیگران مَطلب

ساخت وبلاگ

۩۩☫برآستان جانان (رباعیات ) خیام ) ۩۩۩

تا کی غمِ آن خورم که دارم یا نه

واین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پُر کن قدحِ باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

***

هر یک چندی یکی برآید که منم

با نعمت و با سیم و زر آید که منم

چون کارک او نظام گیرد روزی

ناگه اجل از کمین برآید که منم

(رباعیّات خیّام )

هیچ کسی ،تو را آنگونه که هستی ،درک نمی کند و تو نیز ،هیچ کسی را ،آنگونه که هست ،نشناخته و درک نخواهد کرد ،زیرا هر انسانی ،از دریچه ی آگاهی خود ،به مشاهده ی تصوراتی است که خلق می کند.انسانها در جهانی مشترک زندگی نمی کنند ،بلکه با اشتراکاتی که با هم دارند ،در حال زیستن در جهان های خاص و متفاوتی هستند ،که خود ، خلق می کنند .آدمی در این منحصر به فرد بودن ،تنهاست ،به عبارتی آدمی در جهانی خاص خود ،که مخلوق خود اوست ،زندگی می کند ،و این جهان او در زوایایی با دیگران ،مشترک است ،که بر روی هم اثر متقابل می گذارند .پس انتظار اینکه دیگران را شناخته ای و یا دیگران تو را بشناسند ،انتظار بیهوده ای است .اما خودت خودت را می توانی بشناسی از طریق عمل و مشاهده ی آنچه که محصول عمل توست و البته تصحیح آن در صورتیکه ،بیان و مطابق با تو نباشد.

وه چه بی‌رنگ وُ بی‌نشان که منم

کی ببینم مــرا چنان که منم

در (طریقت) به لامکان که منم

چله ی عمر در کمان که منم

__________ ======
برچسب‌ها: اشعار, نشانِ اهلِ, طریقت, زِ دیگران مَطلب

خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 91 تاريخ : شنبه 20 اسفند 1401 ساعت: 14:39