برآستان جانان: عراقی(حافظ)سعدی

ساخت وبلاگ

 

 ۩۩☫عراقی(حافظ)سعدی (برآستان جانان۩۩

ز دو ديده خون فشانم ز غــمت شب جدايی

چــه كنم كه هست اينها گـل باغ آشــــنايی

مــــژه‌ها و چشم يارم به نظر چــــنان نـمايد

كه مـــيان سنبلــستان چرد آهــوي ختــايی

سر برگ گــل ندارم به چه رو روم به گــلشن

كه شــــنيده‌ام ز گلها هـــمه بوي بي‌وفـايی

بكدام مذهبست اين؟ بكدام ملت‌است اين؟

كه كشند عاشقي را كه تو عاشـقم چرايی

به طواف كــعبه رفتم به حــرم رهـــم ندادند

كه تو در بـرون چه كردي كه درون خانه آيی؟

به قـــمارخانه رفتم، هــــــمه پاكــــباز ديدم

چـو به صــومعه رســــيدم همه زاهد ريايی

در ديــر مي‌زدم مــــــن، که نـــدا ز در درآمد

كه درآ درآ عــــــراقي، كه تو هم ازآن مــايی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است‌

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

   

شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق دربند است

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

کدام سرو به بالای دوست مانند است

پیام من که رساند به یار مهرگسل

که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

که با شکستن پیمان و برگرفتن دل

هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست

به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

خیال روی تو بیخ امید بنشاندست

بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است

عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی

به زیر هر خم مویت دلی پراکند است

اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی

گمان برند که پیراهنت گل آکند است

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا

چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست

بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق

گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است

 

 


خُلــدِستان موضـــــوعات مــــرتبط: برآستان جانان(تذکره شعرا) _______ ====
برچسب‌ها: برآستان جانان, عراقی, طریقت, سعدی خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 15 ارديبهشت 1400 ساعت: 2:21