برآستان جانان (طریقت)حافظ

ساخت وبلاگ

۩۩۩ ☫برآستان جانان (طریقت)حافظ   ☫ ۩۩۩

یـاد بـاد آن که سـر کـوی تــوام منـزل بود      دیده را روشنی از خـاک درت حاصل بود

راست چون سوسن وُ گُل از اثر صحبت پاک   بــر زبان بـود مـرا آن چه تو را در دل بود

دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کردعشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود

آه از آن جور وُ تطاول که در این دامگه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هــرگز     چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم            خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود

بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق         مفتی عقـل در این مسئله لایعقل بود

راستی خاتم فـیروزه بـو اسـحاقی           خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ                که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود

خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 94 تاريخ : جمعه 18 بهمن 1398 ساعت: 7:41