۩۩۩ ☫ اهل (طریقت)ایم و به ره راه برده ایم ☫۩۩۩
يک جفت چشم شرقی و موهای بندری
يک آسمان ستاره پر از آدم وُ پری
حوا کجاست ؟ رفته کنار درخت سيب
تا اينکه باز پر کند از سيب روسری
آنجا دوباره «حضرت گندم» نشسته است
بايد که چشم بسته از آن خوشه بگذری
آدم چقدر حرف دارد وُ بگذار ، بگذریم
حوای خوب می شنود! کو مقصری
آدم چقدر حرف برايش گشته باغبان ...
حوا چقدر نیک چه نیکو ی برابری
نه مثل اينکه قافيه ام با «تو» جور نيست
از بين هر چه قافيه دارم «تو» بهتری
اما تويی که در وسط شعر رفته ای
اما تويی که متن غزل بحث دیگری
اهل(طریقت)ایم وُ به ره ،راه برده ایم
داری به جرم وسوسه از ياد می بری
خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 9 بهمن 1397 ساعت: 18:31