خــلدستان طریقت

متن مرتبط با «حافظ» در سایت خــلدستان طریقت نوشته شده است

بر آستان جانان (تذکره )حافظ سبکتر از پر مرغان => شبنم ماهینی

  • ۩۩۩ ☫ برآستان جانان زخانقاه به میخانه می رود (حافظ) غزل، ☫ ۩۩۩ صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد تنور لاله چنان بـــر فروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد ز فکر تفرقه باز آن تا شوی مجموع به حکم آنکه جو شد اهرمن، سروش آمد ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد, ...ادامه مطلب

  • بهاران خجسته باد (نوروز 1402)آغاز دومین سال قرن پانزده(خورشیدی) (طریقت):ترک شیرازکه حافظ بر سر خالش

  • بغلت چیست؟ به آمیزش شب گوشه کنارمن دچارم به گلبوسه ای ازحضرت معشوقه! دچارمن که معروف به خودداری و منطق بودمبغلت کردم و رفت از سر من صبر و قرارپس از آن تجربه ی بکر در آغوشِ بغل قلب و دست و بغل و شانه ی من گشته خمارشده یادآوری خاطره اش وسوسه امبعد از آن روز شدم سرخوش و دیوانه و زارمگر آغوشِ بغل جلوه ی جادو دارد؟من چرا ساده ی بغل کرده او را به چه کار؟همه ی عمر به سودای رهایی بودممنِ یاغی شده ام عاشق آغوش و حصاربغلت شهر من و حرف تو قانون من استشهروند بغلت هستم و معشوقه مدارهر زمانی که مرا خسته و درهم دیدیدر زمین دل من دانه ی آغوش بکارشده مجنونِ جدیدی پس از آغوش بداننام من عاشق و مجنون تو شد ایل و تبار ۩۩۩ به روز دوم اسفند هرسال ۩۩۩ ۩۩۩☫ برآستان جانان (سعدی) گر بدانی (طریقت) اتوبوسی سریع راه افتاد ☫۩۩۩ به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را به زبان خود بگویی که به حسن بی‌نظیرم تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی که نه من غنوده‌ام دوش و نه مردم از نفیرم نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم نه تو گفته‌ای که سعدی نبرد ز دست من جان نه به خاک پای مردان چو تو می‌کشی نمیرم اتّحـاد است اینکه با یک شعر، آنکه با یک ن, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت :حافظ یکی از مهمترین دارایی های معنوی و انسانی جهان است(خوانسار )

  • آن که از سنبل او غالیه تابی داردباز با دلشدگان ناز و عتابی دارد از سر کشته خود می‌گذری همچون بادچه توان کرد که عمر است و شتابی دارد ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلفآفتابیست که در پیش سحابی دارد چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشکتا سهی سرو تو را تازه‌تر آبی دارد غمزه شوخ تو خونم به خطا می‌ریزدفرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد آب حیوان اگر این است که دارد لب دوستروشن است این که خضر بهره سرابی دارد چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگرترک مست است مگر میل کبابی دارد جان بیمار مرا نیست ز تو روی سؤالای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد کی کند سوی دل خسته حافظ نظریچشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد تفسیر :شک و تردید را کنار بگذارید و آنقدر مته به خشخاش نزنید! گله و شکایت از مشکلات هیچ دردی را درمان نخواهد کرد. سعی کنید واقع بین بوده و از دوستان صدیق خود کمک بگیرید تا موفق شوید.بخشش و گذشت را سرلوحه کار خودتان قرار دهید. فرصت ها را غنیمت شمرده و کمال استفاده را از روزهای عمر بکنید. در عشق ثابت قدم و صادق باشید و از ریا و دورویی حذر کنید. ما را همه شب نمی‌برد خواب ای خفته روزگار دریاب در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه می‌رود آب ای سخت کمان سست پیمان این بود وفای عهد اصحاب خار است به زیر پهلوانم بی روی تو خوابگاه سنجاب ای دیده عاشقان به رویت چون روی مجاوران به محراب من تن به قضای عشق دادم پیرانه سر آمدم به کُتّاب زهر از کف دست نازنینان در حلق چنان رود که جُلّاب دیوانه‌ی کوی خوبرویان دردش نکند جفای بواب سعدی نتوان به هیچ کشتن اِلّا به فراق روی احباب ۩۩۩ ☫برآستان جانان (طریقت)حافظ ☫ ۩۩۩ اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف خانه و گرمابه و گلستان باش شکنج زلف پریشان به دست باد , ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان/ زِخانقاه به میخانه میرود(حافظ)

  •    ۩۩۩ ☫ برآستان   جانان  (طریقت) مغزل،گفتگو   ☫ ۩۩۩    آن همه دم زدن از مــوسیقی  نـاب قسم  دوستی ها همگی چون شده سیراب قسم   گفت مهتاب شبی بود و ملاقاتی عشق   نزد ما آن شب وُ آن رونق مهتاب قسم   زورقی بود وُ تماشاگـــــه تالاب فشم   زورق ما چه شد و گردش تالاب قسم  همه ی تاب وُ تب فرصتِ  پیمان قِدم از چه پیمان بشکستی ،وسط تاب قسم  یاد از آن عهد خوش وُ چهره ی شاداب گذشت چاره کو عهد خوش وُ چهرهء شاداب قسم  نقش دیوار دل و قـــاب رفاقت بودیم  رسم دیرینه کجا رفت و بدان قاب قسم  گفته بودی که (طریقت)شده ای جان نفس در گذرگـــاه زمـــان ، اُلفت کمیاب قسم  موضـــــوعات مــــرتبط: برآستان جانان(تذکره شعرا)، بدون شرح __________ ====== برچسب‌ها: برآستان جانان, زِخانقاه به میخانه میرود, حافظ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان: عراقی(حافظ)سعدی

  •    ۩۩☫عراقی(حافظ)سعدی (برآستان جانان) ☫۩۩ ز دو ديده خون فشانم ز غــمت شب جدايی چــه كنم كه هست اينها گـل باغ آشــــنايی مــــژه‌ها و چشم يارم به نظر چــــنان نـمايد كه مـــيان سنبلــستان چرد آهــوي ختــايی سر برگ گــل ندارم به چه رو روم به گــلشن كه, ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان (طریقت)حافظ

  • ۩۩۩ ☫برآستان جانان (طریقت)حافظ   ☫ ۩۩۩ یـاد بـاد آن که سـر کـوی تــوام منـزل بود      دیده را روشنی از خـاک درت حاصل بود راست چون سوسن وُ گُل از اثر صحبت پاک   بــر زبان بـود مـرا آن چه تو را در دل , ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان (سعدی ) حافظ

  •    ۩۩۩ ☫برآستان جانان (سعدی  ) حافظ  ☫۩۩۩    نظر کردم به چشمِ رای و تدبیر / ندیدم بِه ز خاموشی خصالی نگویم لب ببند و دیده بردوز / ولیکن هر مقامی را مقالی زمانی درسِ علم و بحثِ تنزیل / که باشد نفسِ ان, ...ادامه مطلب

  • حافظ وُ سعدیِ شیراز (طریقت) جانست

  •  ۩☫ اشعار غزل /در (طریقت) رعد غرش ،در نگاهت ، مشت کاهی   ☫۩  .. . اَولِ دفتـر  ما خوش  طَـــرب آغاز شده  به امیدِ طلــبی سوژه ی دمساز  شده  نَفَسِ باغ وُ بهارست به گلشن خُرم عیدیِ محفلِ ما "کنگره , ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان (حافظ) علیه الرحمه

  •    ۩۩۩ ☫برآستان جانان (حافظ) علیه الرحمه ☫۩۩۩ بیا که قصر امل سخت سست بنیادستبیار باده که بنیاد عمر بر بادستغلام همت آنم که زیر چرخ کبودز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادستچه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب, ...ادامه مطلب

  • غزل ِ خدا حافظی

  •      ۩۩۩ ☫  غزل خدا حافظی  ☫۩۩۩      آواز عاشقانه ی ما بر گلو نشست حق با سکوت بود چرا در گلو نشست دیگر سرم هوای سرودن نمی کند باهر بهانه بَها در گلو نشست سر بسته ماند بغض گره خوردهء دلم این بُغضهای عقده گشا در گلو نشست هرکس به داغ دل باغ دل نداد ناگاه ناله کرد وُ عزا در گلو نشست آن روز های خوب چه روءیاوُخواب بود خوابم پرید و خاطره ها در  گلو نشست هردم  مباد گشت و مبادا به باد رفت  زیرا زِ یاد رفت,حافظی ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان (تذکره )حافظ

  •    ۩۩۩ ☫ برآستان جانان  (تذکره )حافظ   ☫ ۩۩۩         آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است    ___________________________    امروز شعر اصیل آیینی باید با صولت حیدری، جهل خوارج نهروانی مُ, ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان (تذکره )حافظ

  •          ۩۩۩ ☫ برآستان جانان  (تذکره )حافظ   ☫ ۩۩۩        برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده مست موضـــــوعات مــــرتبط: برآستان جانان(تذکره شعرا) __________ ======برچسب‌ها: برآستان جانان, تذکره, ح, ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان (تذکره )حافظ

  •       ۩۩۩ ☫ برآستان جانان  (تذکره )حافظ   ☫ ۩۩۩     شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حُسن حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو موضـــــوعات مــــرتبط: برآستان جانان(تذکره شعرا) __________ ======برچسب‌ها: برآستان جانان, تذکره, حافظ, ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان (تذکره )حافظ

  •     ۩۩۩ ☫ برآستان جانان  (تذکره )حافظ ☫ ۩۩۩     المنة لله که در میکده باز استزان رو که مرا بر در او روی نیاز استخم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستیوان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز استاز وی همه مستی و غرور است و تکبروز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز استبردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالمتا دیده من بر رخ ز, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها