خــلدستان طریقت

متن مرتبط با «خاطرات» در سایت خــلدستان طریقت نوشته شده است

حکایت (خاطرات )رضا شاه+اگر زباغ رعیت (ملک) خورد (سیبی)درآوردن درخت (غلامان) اختلاس

  • ۩۩۩☫ حکایت (خاطرات )تذکرة الحماقت ☫۩۩۩ ♦️حکایت کرده اند که در روزگاران قدیم، الاغ های دِه، از پالان دوزشان بسیار ناراضی بودندزیرا پالانی که برایشان می دوخت، پشت شان را زخمی می کرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید.از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت..اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمی دوخت، بلکه از مواد اولیه پالان ها نیز کم می گذاشت و این بار نه تنها پشتشان زخمی می شد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد. باز هم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی بکنند.این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیه ی پالان ها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگهدارد تا شاید پالان ها به تنشان اندازه شود... و این بار نه تنها پالان شان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند... خلاصه .... هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت.اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد., ...ادامه مطلب

  • خاطراتِ:خلدستان = حکایت (کاسه چوبی:)فیلتر تلگرام

  • ۩۩۩ ☫ حکایت (کاسه چوبی:)فیلتر تلگرام☫۩۩۩ ماه خوبان بانوان از روی رخشان خوب تر آبــروی خوبی از چاه زنخدان خوب تر قصد دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان خوب تر ماه نرگس پس چرا طرفی نبست از عافیتغنچهء لبخند مستوری به مستان خوب تر بخت خواب آلود من بیدار هرگز می نشد شد درخشان آسمان از روی رخشان خوب تر با صبا همراه بفرستند از گلدسته‌ایبوی عطری بر مشام از خاک بستان خوب تر عمرتان طولانی افکارتان خیلی بلند گر چه جام ما نشد پرمی به دوران خوب تر دل خرابی می‌کند دلدار را آگه می شودشدچلیپا دوستان جان من و جان خوب تر چون نکیسا وُ چلیپا می شود هم داستان خاطرات گیسو وُ زلف پریشان خوب تر ای رفیق همنشین از کوی ما چون بگذریکاندر این ره کشته بسیارند قربان خوب تر ای صبا با شاعران« شعرخلدستان»بگوکای سر حق ناشناسان گوی چوگان خوب تر گرچه دوریم ازبساط وصل همت کور نیستبنده شاه شما وقـــت ثناخوان خوب تر ای شهنشاه بلنداختر خدا یا لعبتیتا ببوسم همچو اختر خاک ایوان خوب تر می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگوشاعرِ اهل (طریقت) شکرافشان خوب تر اینم گفتگوی تلگرامی با یکی از دوستان جان ... در شب ناآرام 10 دی 1396 ... http://sorodehay-tarighat.blogfa.com/post/1641 یک شب قبل از فیلتر تلگرام ... البته که این ابزار ارتباطی با وجود فیلترشکن – همچنان – پابرجاست ... با کلاه کریسمس ... این محدودیت حتی اگر موقتی هم باشه ... به نظرم برای آنها که معتاد فضای مجازی و الینه شبکه های موبایلی شده بودند ... سبب خیر و برکت میشه ... !! والله به خدا ! ... :)) کار و کاسبی و هوش و حواس ملت رو در سیطره خودش گرفته تلگرام ... شاید برگردند به زندگی ... ___________________________________________, ...ادامه مطلب

  • در خاطراتی مستی انگور داریم ما توبه از انگور دورآدور داریم

  • ۩☫ نشان اهل (طریقت) کجا نمی ماند ☫۩ نه سیبِ سُرخ نه انگور مبتلا نمی ماند بهشتِ گُمشده بر شاخه هـا نمی ماندخیــالِ بوسه اگر بر تنت فـــراوان است مَــجالِ بوسه زدن جا به جا نمی ماندشراب عشق بنوشان به عشق بازی هاشَـرارِ عشق وُ ریا مَــرحبا نمی ماند شعار عشق سرودی تو حبذا کردی مرا حواله نمودی هــوا نمی ماند هم او حوالهء مارا چه بر زمین می زدچگونه آمد وشد رَد پــا نمی ماند شعارِ عهد طریقت همیشه پا بر جانشان اهل (طریقت) کجا نمی ماند؟ با شور و شعف بهار من همزادم ازشعر وطرب بسی دمآدم شادم یک جرعه مِی به عالمی نفرو شم وز شور وشعف در دو جهان آزادم در پگاه یک رویش روز دهم اُردیبهشت سبز بهار پای به عرصه زندگی نهادم . در حریر شعف بالیدم و از زنجیر دنیوی ننالیدم . شعف را شهد زلال یافتم و مهد کمال . این گنجینه رنج و گزینه گنج(خُلِدستان) به من آموخت که رنج نه وسیله وصل گنج، که خود اصل گنج است . رنج ها - سختی ها و فشارها از خمیر پدیده ، پولاد آبدیده می سازند و از انسان مرید بی اراده ، مرد آزاده . گرچه خود را چونان پشه ای می دانم که لحظات کوتاه عمرم را بر شاخساری از درخت چنار بزرگ دنیا نشسته ام و وقتی می خواهم از این بوستان و این درخت پر بکشم و به دیار دیگر روم به چنار می گویم: - ببخشید اگر سنگینی من لحظاتی تو را خسته کرد ... ...و چنار در پاسخم می گوید: - ای پشه خرد و کوچک ! نه آمدنت را احساس کردم و نه رفتنت را ! امید که آمدن ، ماندن و رفتن ما از جهان براي دنياي بشريت اثري فراتر از آمدن و رفتن پشه داشته باشد! مهم نیست چقدر ماندیم؛بلکه مهم این است که چه بذری افشاندیم! ******** ۩☫ نثر (طریقت☫۩ با توبه شکستگان نشستم توبه گر جانِ تو را به نالِه خستم توبه گفتی , ...ادامه مطلب

  • مثنوی/ خاطرات (اشعار) طریقت

  •  .    ۩۩۩ ☫ مثنوی/ خاطرات  (اشعار)  طریقت  ☫۩۩۩زیر این آسمان ترک خوردهصورت نوجوان  ، پژمرده شعرعاشق زدیدهء معشوق تارو پودش زترس شد چون چوق  یادم آمد زِ  روزگاری دورکه نبودند  ، این همه مامور  خانه ها , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها