عمامه تا خورده دارد مردی که مردی که دستش چلاق است خشم است و آتش نگاهش یعنی سوار اُلاغ است رخساره میتابم از او اما به چشمم نشستهبس نوجوان است و شاید نسلی که در غم نشسته بادا که چون من چنین باد چل سال رنجش پس از اینخود گر چه رنج است بودن "بادا که رنجش پس از این " با پای چالاک پیما دیدی چه دشوار بگذشت تا چون رود او که پایی چالاک وُ شهوار بگذشت تق تق کنان چوبدستش روی زمین مینهد مهربا آنکه ثبت حضورش نا مهربان می دهد مهر لبخند مهرم به چشمش خاری شد و دشنه دشنه این خویگر با درشتی نرمی شد وُ دشنه دشنه بر چهره ی سرد و خشکش پیدا خطوط ملال استیعنی که با جشن وُ یغما شیدا خطوط ملال است گویم که با مهربانی خواهم شکیبایی ازکوپندش دهم خیره سر را نازم توانائی از کو ۩محمد مهدی طریقت ۩ خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید + اشعار ) ۩ # محمد مهدی طریقت ادامه مطلب عمامه تا خورده دارد مردی که مردی که دستش چلاق است خشم است و آتش نگاهش یعنی سوار اُلاغ است رخساره میتابم از او اما به چشمم نشستهبس نوجوان است و شاید نسلی که در غم نشسته بادا که چون من چنین باد چل سال رنجش پس از اینخود گر چه رنج است بودن "بادا که رنجش پس از این " با پای چالاک پیما دیدی چه دشوار بگذشت تا چون رود او که پایی چالاک وُ شهوار بگذشت تق تق کنان چوبدستش روی زمین مینهد مهربا آنکه ثبت حضورش نا مهربان می دهد مهر لبخند مهرم به چشمش خاری شد و دشنه دشنه این خویگر با درشتی نرمی شد وُ دشنه دشنه بر چهره ی سرد و خشکش پیدا خطوط ملال استیعنی که با جشن وُ یغما شیدا خطوط ملال است گویم که با مهربانی خواهم شکیبایی ازکوپندش دهم خیره سر را نازم توانائی از کو ۩محمد مهدی طریقت ۩ خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید + اشعار ) ۩ # محمد مهدی, ...ادامه مطلب