خــلدستان طریقت

متن مرتبط با «اعتصامی» در سایت خــلدستان طریقت نوشته شده است

طنز روز پدر + برآستان جانان (طریقت)پروین اعتصامی

  • یکی از اصطلاحات و نمونه اشعار زنده یاد پروین اعتصامی روحش شاد . بُرد دزدی را سوی قاضی عسس خلق بسیاری روان از پیش و پس چیره دستان می رُبایند آنچه هست می بُرند آنگه ز دُزدِ کاه دست دُزد اگر شب گرمِ یغما کردن است دُزدیِ حُکّام روز روشن است حاجت ار ما را ز راه راست بُرد دیو قاضی را به هر جا خواست بُرد هنوز هم این شعر فقط وزن و قافیه ای است در کتابِ ادبیاتِ فارسی برای بچّه مدرسه ای هاکه آن را از بَر کنند و تکلیف اش را از سر خود و معنی اش را از پایِ خانم معلم و وظیفه اش را گردنِ مدیر وا کنند. باور کنید که فقط به اندازه ی نمره ای که برایش در نظر گرفته اند می ارزد. اگر بیش از این می ارزید که جایش در کتابِ تاریخ بود نه ادبیات. برای این که حق را به جانبِ خودتان سوق دهید، لازم نیست همیشه صدایتان را بلند کنید! گاهی بهتر است که چیزِ دیگر و بهتر و مؤثرتری را بلند کنید. گاهی بی صدا هم می شود قیافه ی حق به جانب گرفت. البته نیازی به این نیست که قیافه ی مظلوم نمایِ مادرمرده ها را به خودتان بگیرید. جوری برجستگی تان را به رُخِ همه بکشید که حق به حق دار نرسد و فقط به شما برسد. مشکل را به گردنِ کوچک ترها بیندازید و راهِ حل را به بزرگترها حواله بدهید. می گویند: شفاءالدوله- پدر شجاع الدین شفا- در قم شفاخانه(مطب) داشت. این شفا خانه برابر صحن حضرت معصومه( علیهاالسلام) بود. دکتر شفاءالدوله به جای این که در تابلوی مطب خود بنویسد: «پزشک متخصص امراض داخلی و خارجی و زنانه و مردانه...»، با اشاره به صحن حضرت معصومه، یک شعر لطیف با خط خوش بر کاشیِ قشنگ نوشته، و در واقع تمام مسئولیت را از خود سلب کرده بود. آن شعر این است: مطَّبِ دکتر اینجا، کاخِ بنتِ مصطفی آنجا بشارت دردمندان را، دوا اینجا، شفا آنجا! هیچ, ...ادامه مطلب

  • برآستان جانان (تذکره) پروین اعتصامی

  •      ۩۩۩ ☫برآستان جانان (تذکره) پروین اعتصامی☫۩۩۩  برد دزدی را سوی قاضی عسسخلق بسیاری روان از پیش و پس"گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟دزد گفت از مردم آزاری چه سود؟(قاضی)گفت، بدکردار را بد کیفر است(دزد) گفت، بدکار از منافق بهتر است(قاضی)گفت، هان بر گوی شغل خویشتن(دزد)گفت، هستم همچو قاضی راهزن(قاضی)گفت، آن زرها که بردستی کجاست(دزد)گفت، در همیان تلبیس شماست(قاضی)گفت، آن لعل بدخشانی چه شد(دزد)گفت، می دانیم و می دانی چه شد(قاضی)گفت، پیش کیست آن روشن نگین(دزد) گفت، بیرون آر دست از آستیندزدی پنهان و پیدا، کار تستمال دزدی، جمله در انبار تست"تو قلم بر حکم داور می بریمن ز دیوار و تو از در می بری"حد بگردن داری و حد میزنی~گر یکی باید زدن، صد می زنی"می زنم گر من ره خلق، ای رفیقدر ره شرعی تو قطاع الطریق"می‌برم من جامهٔ درویش عورتو ربا و رشوه می گیری بزور"دست من بستی برای یک گلیمخود گرفتی خانه از دست یتیم" من ربودم موزه و طشت و نمدتو سیه دل مدرک و حکم و سند"دزد جاهل، گر یکی ابریق برددزد عارف، دفتر تحقیق برد"دزد زر بستند و دزد دین رهیدشحنه ما را دید و قاضی را ندید"من براه خود ندیدم چاه راتو بدیدی، کج نک, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها