خــلدستان طریقت

متن مرتبط با «طریقت» در سایت خــلدستان طریقت نوشته شده است

شعر شیرین(طریقت) گلشنِ دیرینه است

  • ۩۩☫ از پیر(طریقت)است این طرفه سخن ☫۩۩ دررهگذر آمد وشد پاک شدیم با پاکی خود چگونه چالاک شدیم ازپیر (طریقت)است این طرفه سُخن از خاک برآمدیم وُ در خاک شدیم بعد از غروبِ سرد، تَشَر می زندمرا امشب دوباره سازِ دگر می زندمرا وقتی دهانِ پنجره ها بسته می شودآنجا سکوت یکسره پر می زندمرا خورشید ِ سربه چاه در این زمهریرِ سرددر لا به لای قافیه سر می زند مرا وقتی زبانِ باهنران را بُریده اندهر بی هنر به دشنه تبر می زند مرا بُغضِی شبیه سرودِ کبوتراندر کوچه های حنجره سر می زند مرامن در کلاف شعر حقیقت نشسته ام نظم (طریقت)ست که در می زند مرا ! ۩۩☫ یونسکو (طریقت) حکایات حکیمانه ☫۩۩ ☑️وقتی جنگ جهانی دوم پایان یافت، از تمام دنیا هیئت‌هایی به آمریکا رفتند تا برنامه ای بریزند که پس از جنگ چه باید کرد که جنگ جهانی سومی روی ندهد. یک هیئت نیز از ایران رفت که شامل دکتر غنی، انتظام، قاسم‌زاده، تیمسار جهانبانی ... و البته دکتر سیاسی هم بود.در سانفرانسیسکو هیئت ایرانی گل کرد! زیرا در جلسات، سایرین هرکدام پیشنهاد می کردند که مثلاً تمام دنیا را باید خلع سلاح کرد تا جنگ نشود! یکی گفت که همه مردم را باید سیر کرد تا جنگ نشود! یکی گفت که تمام ثروت ها را باید تقسیم کرد تا دنیا متعادل شود! جمعی می گفتند که باید مرزها را برداشت تا جنگ های توسعه طلبانه پیش نیاید. ناگفته پیداست که هیچ کدام پیشنهادها عملی نبود و از جلسات خصوصی تجاوز نمی کرد و به جلسه عمومی نمی رسید. تا این که یک روز دکتر سیاسی که به زبان انگلیسی و فرانسه مسلط بود، رفت پشت تریبون و نگاهی عالمانه و مصداق عاقل اندر سفیه به حضار انداخت و گفت:خیر آقایان! جنگ نه مربوط به شکم است و نه ثروت و نه مرز!! جنگ و دعوا تنها نتیجه جهل است!مردم با فر, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت: دوبیتی + اشعار +نثر (ارائه مطلب)

  • ۩۩☫ زاهد اهل (طریقت( شعر شد روز ازل (خلدستان) ☫۩۩۩ قد وُ بالای تو رعـنا ،چون شده ضرب المثل چشم وُ ابرو وُ لبت ، چون مطلعِ بیت الغزل شب که خورشید رُخت روز مرا رَخشان کنددل یقین دارد که هستی مرکز برج حَمَل قُوتِ قالب کو؟ : لب شیرینِ شیرینِ تو بود ،فطریه: با ید بپردازم بهائی چون عسل رقص موزونی چه خوش خال وُ چه خطِ ابرویی،این غزل را من سرودم قالبش بحر رَمَل قصّه ی عشق است پیکاری که من دارم بیانعاشقی، معشوق می خواهد توئی اهل عمل عالَم از شور و شر عشاق بُنیاد آمده باز فردوس برین بوس و کنارست وُ بغل عاشقی می گفت: پنهانی بدان معشوقه مستچهره از آشیخ پوشاندن نباشد : مبتذل زاهدِ اهل(طریقت) کی؟ تروشروی کند باده ی مهر وُ محبّت : شعر شد روز ازل شرط کردم به جهانِ گذران خنده کنم به نشاط و خوشی و عیشِ جهان خنده کنم شرط کردم غم و اندوه به دل ره ندهم به غم و غصه و اندوهِ زمان خنده کنم شرط کردم که دگر دل به کفِ کس ندهم به چنین بازی پُر شور و فغان خنده کنم شرط کردم که دم از مهر و محبت نزنم به وفاداری و عشقِ همگان خنده کنم شرط کردم که زنم مُهرِ خموشی بر لب لب ببندم ز سخن از دل و جان خنده کنم شرط کردم که ز حسرت نگدازم چون شمع هر کجا انجمنی هست عیان خنده کنم شرط کردم که شوم رند و خراباتی و مست در سرِ کوی خراباتِ مغان خنده کنم شرط کردم که شوم شاعرِ خوش‌نغمه ی مست سالک اَهل (طریقت) صفتان ، خنده کنم موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، نثر ( ارائه ی مطلب)، خاطرات، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ، خبر ـ اطلاعیه، دوبیتی __________ ====== برچسب‌ها: خلدستان طریقت, دوبیتی, اشعار, نثر بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تشنه ی اهل (طریقت) گاه چون دیوانگان =دفترِ شعر وُ غزل بر طرّه تاب افکندای

  • ۩۩۩ ☫ اشعار: شعر شیرین(طریقت)گلشن دیرینه است ۩۩۩ انجمن را این زمان از باده های ناب نیستباده نابی به دست آید به غیر از آب نیست استکانی جای جامِ می ناب است نا ب نقش مینائی ندارد جز خیال و خواب نیست مطربان در محفل ارباب در ماتم ببین شاهدان بزم کورند جز ناباب نیست مِهرورزان هم فراواند لیکن در خفا ماهرویان را قرار جلوه‌ی مهتاب نیست شادمان در ظاهرند این نوجوانان پیررا پیرِ شیخ آسا فراوانند شیخ شاب نیست لیلی وُ مجنون(چرا) عذرای وامقِ زاده را هست شیرینی ولی در مسجد وُ محراب نیست ابن سینا و ابوریحان :فردوسی کجاست نامی از آموزگارِ ثانی ِ فاراب نیست شعر شیرین(طریقت) گلشنِ دیرینه استبر مشامم می رسد شعر گلابی آب نیست باز کن لب را که جز صلح وُ صفائی باز نیست با شکرخنده‌ بگــو : خود آب بقائی باز نیست بگشا طرّه‌ی مشکین و بیفشان بر رویکه به شب بارگه صبح و مسائی باز نیست چون کنی باز ز گیسوی پریشان گرهیگره از کار فرو بسته‌ی مائی باز نیست گر فکنده‌ست فلک بر رخ تقدیر حجابچهره بنمای که اسرار قضائی باز نیست چون کلید در رحمت به کف رأفت توستبنما تا در ِ احسان و عطائی باز نیست آشکارا شود از لطف رخت حسن خداتو اگر صورت اعجازنمائی باز نیست ز گریبان به در آور سرِ انگشت که تاصورت ماهرخ و مهرلقائی باز نیست تو به یک عشوه زدایی ز دو عالم غم و دردچون به یک لحظه سرِ زلف دوتائی بازنیست همه‌ی لاله رخان لب بگزند از حیرتگر به رأفت، دهن لعل ربائی باز نیست انجمن را نسزد شادی این مِهروَشانسرِ مینای مِی مِهر وُ وفائی بازنیست رهرو راه(طریقت) همه اندر طلب اوست تو راخوشتر آنست که دستی بر دعائی باز نیست ادامه مطلب #خــُلدستان طریقت(سخن طنز) #محمد مهدی #طریقت خــُلدستان طریقت(پیر طریقت)۩محمد مهدی طریقت ↘خطبه موضـ, ...ادامه مطلب

  • برآستان حانان »خلدستان طریقت + ورژن قدیمی

  • ۩۩☫برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور ☫۩۩ بر لب آمد گر ز بى‏ پولى تو را جان، غم مخوريا تو را در زندگانى نيست سامان، غم مخور گر چه آزادند دزد و رانت‏خوار و مختلسدر عوض روزنامه‏ چى باشد به زندان، غم ‏مخورقيمت گور و كفن هرچند بالا مى ‏روددر مقابل، نرخ انسان هست ارزان غم مخوراى كه دارى مدرك ليسانس و خدمت كرده ‏اىعرضه كن سيگار در كنج خيابان، غم مخور گرچه دانشگاه آزاد از تو ميليون ‏ها گرفتليك يك شاهى نيرزد مدرك آن، غم مخورچون جرايد جمله تعطيل موقّت ! مى ‏شوندچيزهاى ديگرى آيد به ميدان، غم مخورنوبت فرزندسالارى رسيد، اى زن ‏ذليلسلطنت را نيست درين خانه سلطان،غم مخورروزگارى در كوير و غيره سدها ساختندگر به جاهاى دگر باريد باران، غم مخورمصلحت را مى ‏دهد تشخيص، از ما بهتران صحبت از مجلس نكن، بهر وكيلان غم مخورگر (طریقت) ناگهان ترمز بريد و تند رفتچون از اوّل كنده بود از جاى، فرمان، غم مخور«شاعر»! اينجا تا به قبرستان دو فرسنگ است، ولي«هيچ راهى نيست كان را نيست پايان، غم مخور» ۩#خــُلدستان طریقت (طنز+غم مخورجدید )۩#محمد مهدی #طریقت ۶ اسفند سال ۱۳۷۷ شمسی «ابوالحسن ابتهاج» مدیر «سازمان برنامه» در دوره پهلوی درگذشت و خاطراتش را باقی گذاشت که در آن پُر از مطالب جالب است.، ابتهاج از سال ۱۳۳۳ شمسی مدیر سازمان برنامه ایران شد و ۴ سال بیشتر دوام نیاورد؛ رفت که رفت! تاریخ چنین روایت می‌کند که وی معتقد به برنامه‌ریزی کلان برای اداره کشور بود که البته معلوم است نه دولت پهلوی، نه سیاست‌مداران آن روزگار و نه حتی شاه پهلوی و درباریان نمی‌توانستند با این موضوع کنار بیایند. ابتهاج که زبان تند و تیزی هم داشت تقریبا همیشه با همه و حتی شخص شاه پهلوی درگیر بود و حتی یک‌بار هم به یک اتهامی فرستادندش داد, ...ادامه مطلب

  • شهادت (صادق) آل طریقت (تسلیت)

  • ۩۩۩ ☫ عاشق شهدشهادت ☫ ۩۩۩ خالق شــهد محبت شدحسین(ع)یا قتیل دشت غربت شد حسین(ع) آن گـُل صحــــــرا نبـــرد کـــربـــلااز صفای آل عصمت شد حسین(ع) ای که جانت سوخت از لب تشنگیشاهد بزم صداقت شد حسین(ع) آن قــدر ســـوز عطــــــش بالا گرفتآبــروی اهل عصمت شد حسین(ع) تشنه ام تشنه ترم کن ای شهیدعاشق شهـد شهادت شد حسین(ع) در حقیقت برتـــــرین آزاد مَــــردبا نگاهی از محبت شد حسین(ع) عاشق عشق ( طریقت) گشته امراهی راه سعا دت شدحسین(ع) ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩_____۩۩۩ محمد مهدی طریقت ۩۩۩ موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، سیاسی، خبر ـ اطلاعیه، بدون شرح، گوناگون __________ ====== برچسب‌ها: شهادت, صادق, آل طریقت, تسلیت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت:در میکده گفتند خدا نیست ولی بود+در صومعه هم بود => در کل جهان بود

  • ۩۩۩ ☫مرا از گوشهءچشمش (طریقت)درنظر دارد ☫ ۩۩۩ همه یِ پنجره ها سمت خیابان شده است تازگی جلوه خورشید درخشان شده است پرده را پس بزن و با همه زیبائی هاسادگی دیدن گلچهره خندان شده است زنبقی را که سر دوشِ در وُ دیوار است شانه کن خرمن موهای پریشان شده است عاشقی، رهگذر کوچه زیبایی هاست چاره کن مستی انگور پشیمان شده است بوسه ای از چون لعل وُ بدخشان داردخنده کن خاطره ای سخت گریبان شده است گفت : با شعر (طریقت) که علاج من دیوانه شدیباده ای صاحب سرمایه وُ سامان شده است شده ضرب المثلِ چاله به چاه افتادن صادق الوعد چرا؟جاده حیران شده است ***** منم فرهادِ شیرینی که شیرینی شکـر داردمــرا دادست فرمانی که شیرینی ضـرر دارد لسان الغیب فرمودست:عشق آسان نمود اول گـذر از کـوچهء معشوق هزاران درد سـر دارد شبی گفتم که ای غافل بیا دل را بـه دریا زنندانستم کـه این دریا بسی موج وُ خطر دارد به روی لب بزن مُهر و فغان وُ ناله کمتـر کنکه هـر دلـداده یاد از نغمه ی مرغ سحر دارد اگــر دنیا بهـــم ریـزد بـه سر وقتم نمی آیدهمان زیبای نازک دل که وحشت از بشر دارد نسیـمِ تـازه می ریـزد در امـواج خیـال انگیز هـزاران تـار ابــریشم نگـارم تا کــمر دارد هـوای سرزمینم را نماید مُشک، عطـرآگینصبـا در خرمنِ زلفش به بدبختی گـذر دارد من آن فرهادِ شیرینم که شیرین مختصرگیردمرا ازگوشهء چشمش (طریقت) درنظر دارد شاعر: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال رامُطرب :طرب نواز همه شور و حال راپر می زند دلم به هوای غزل، غزل گویم غزل : بغل نکنم ابتذال را گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا شمال رادیوان چارفصل اَدب را ورق زدمدیوانه سبزه زار سرآغاز سال را کال آمده است پرسش ما در جواب فالمال وُ منال وُ حوصله قیل وُ قال را پر م, ...ادامه مطلب

  • ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ(خلدستان طریقت) پرواز ذهن (صادق) مثنوی

  • ۩۩☫برآستان جانان : وادی اهل(طریقت ) هم بسی اشعار ☫۩۩۩ از درون حاکــمان اصرار ، پیدا مى‌شودهرچه می‌ جوئـید در بازار ، پیدا مى‌شود گرچه نرخش با ملائک رفته بالا! این دلارکورىِ چشمان استکبار ، پیدا می‌شود دار، نایاب است اگر، مجرم درین کشور زیاددر حریم کبریا ، هم کــار پیدا می‌شود مشکل کار وطن حل شد ، خدا را شکرکن گر چه گاهى بیشتر بیکار پیدا می‌شود راه مشکل نیست لیکن، جز معاشى مختصربا معاشی مختصر ، امرار پیدا می‌شود از در وُ دیوار گُل مى‌بارد، اینجا واضح استگاه در باغ پر از گل ، خار پیدا می‌شود عاشق صادق در این عالم شبیه کیمیاستعاشق آشفته ! همچون یار پیدا می‌شود حمل وُ نقل کشورى هم مرتفع شدبا اُلاغ هر کجا حمال باشد ، بار پیدا می‌شود مى بخور! منقل بسوزان! مردمان راضى مکنمختصر حاشا کنى ، دیوار پیدا می‌شود در تمام مملکت استاد طوسی وار نیستنرگس بیمار هم بسیار پیدا می‌شود پول اگر آمــد بدستت، می‌توانى کت بخرکت خریدی، خود بخود شلوار پیدا می‌شود گاه اگر با مصلحت بالا و پایین می شود چارپایانی که در آمـــار پیدا می‌شود گر ببینى جمعیت افتان وُ خیزان می‌رودسنگ گاهى در ره هموار پیدا می‌شود با کُت وُ شلوار هم در جمع اِفشا می‌کنمدزد در داروغـه وُ سیار پیدا می‌شود من نمی‌فهمم ولى، در بعضى از اوقات روزبا چه جرأت دزد در انظار پیدا می‌شود از قوانین طبیعت لحظه‌اى غافل مَشوخر که باشد ، کم کمک افسار پیدا می‌شود آنچه بر ما می‌رود از ماست! باور می کنی آستین عالِمان هم ، مار پیدا می‌شود فرصتى پیدا شد و شعرى سرودم، ای عزیز وادیِ اهل(طریقت) هم بسی اشعار پیدا می‌شود خــُلدستان طریقت( صفحه :از درون حاکمان)۩# محمد مهدی طریقت ح(طریقت)محمّدمهدی طریقت موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت ملی، غزلیات، برآستا, ...ادامه مطلب

  • زاهدِ اهل (طریقت): +باده ی مهر وُ محبّت : شعر شد روز ازل

  • ۩۩۩ ☫ اشعار(طریقت)دوبیتی ۩۩۩ ظالم کمی آهسته تر "ایران" همــه خوابیده انددرخوابِ بعد از انقـــلاب : صدهاستاره چیده اند در فصل«کرونا» شدبسی در خاک وُخون تقدیرماندر خاک وُ خون افتادگان ، بنــــد گرانی دیده اند پیری جامعه ایران (از هر ۳ نفر یک نفر بالای ۶۰ سال) بسیار تلخ تر از کروناست. از تجربه های جهانی استفاده کنید و اجازه ندهید دوباره کشور، به یک باره در یک پاندمی مرگ گرفتار شود. فردا خیلی زود فرا می رسد. عصر ایران؛ سجاد بهزادی- حالا همه نگرانی های جمعیت این شده است که ایران طی چند سال آینده یکی از سال خورده ترین کشورهای دنیا و در ۳۰ سال آینده پیرترین کشور جهان می شود.این چالش البته مخصوص ایران نیست و مسئله ای جهانی است.تحقیقات نشان می‌دهد در طول ۳۰ سال آینده، سالمندان حدود ۲۰ درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند و سازمان بهداشت جهانی تخمین زده تا سال ۲۰۵۰ جمعیت سالمندان به دو میلیارد نفر برسد. بر اساس آمارهای رسمی، جهان ما هر روز پیرتر می شود. گفته می شود تقریبا ۹۰۰ میلیون نفر در جهان بالاتر از ۶۰ سال سن دارند و تا سال ۲۰۵۰، ۲ میلیارد نفر یا ۲۲ درصد از جمعیت کره‌ زمین در این سن خواهند بود، در حالی که در سال ۲۰۱۵، این جمعیت ۹۰۰ میلیون نفر بوده است و امروزه ۱۲۵ میلیون نفر در سن ۸۰ سال یا بیشتر هستند. اما به راستی چه کسانی و با کدام شعار و برنامه ریزی سبب شده اند جمعیت ایران ، به سوی سال‌خوردگی برود و چرا گفته می شود وضعیت سال‌خوردگی جمعیت در کشور ایران بحرانی تر از دیگر کشورهای جهان است؟ به اعتقاد کارشناسان، موالید در کشور از سال ۹۵ تا کنون سیر نزولی دارد و جمعیت زنان سالمند رو به افزایش است. براساس استانداردهای جهانی، اگر آمار جمعیت سالمندی نسبت به سایر گروه های سنی در یک کشو, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت : ای(طریقت)مفشان گوهرطبع نبوی

  • ۩۩۩ ☫اهل(طریقت) یم، چنار تناوریم ☫ ۩۩۩ از سرنوشت خویش اگر سر در آوریم تــا عاقبت به خیر شدن باور آوریم روزی که کنده شدیم ازمیان خاک پیغام نوظهور چو پیغمبــر آوریم خواهی نخواهی از سر جان ما گذشته ایم ذکرِ شهادتین چو قمبر بر آوریم ما چون پیمبران پیــام ارادتیـــم تا با قصیده ها وُغـــزل سر آوریم باشد ردای مثنویم اندکی بلند از تن قبای کهنهء خود را در آوریم دنیا متاع بی خــردان را نمی خرد ما هم مطاع خویش بدین زیور آوریم باید برای کوفتن خرمن جهان ما خرکشان به جلوه یِ گاو نر آوریم با حکم سر نوشت به هر سمت دُرّفشان چون تخته پاره پاره به دریا شَرّ آوریم* در این جهان هیچ نگنجد خیال تو وصف تو را چگونه در این دفتر آوریم؟! باور نمیکنی تو اگر عشق را به حزن ما را بگو دو دیدهء خونین تر آوریم بگشایی و ببندی فرقی نمی کند بر ما مباد رو به سوی دیگر آوریم فتوی بده تو پیر مغان را شیوخ شهر... تا سینه چاک ،عرقه بخون منبر آوریم اهل (طریقت)یم ، چـنـارِ تناوریم با ما بگو که جام می وُ ساغر آوریم... خــُلدستان طریقت ( صفحه :قصاید)۩# محمد مهدی طریقت ح(طریقت) محمّدمهدی طریقت __________ ====== برچسب‌ها: خلدستان طریقت, ای, طریقت, مفشان گوهرطبع نبوی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پیشکش=اهل : (طریقت) 1403 بوسه رم، ازآن

  • ۩۩۩ ☫ بوسه میگیرد (طریقت) آن لبانِ لعل را ☫۩۩۩ ای سراپا شعله وُ گرما ، در آغوشم بگیر بی تو من میمیرم از سرما،در آغوشم بگیر با نگاهت شور و مستی ریز بر جام دلم هرکجا دیدی مرا ، آنجا در آغوشم بگیر چشم من چون قاب عکسِ خالی ازتصویرتست عکس خود بر دیده ام بنما ، در آغوشم بگیر سینه ام لبریز وُ دل در التهاب از عشق تو فارغم کن از غمت ، بازآ ، در آغوشم بگیر نازنین ، آرام جانم ، روز و شب در لحظه ها بی تو تنها میشوم ، تنها در آغوشم بگیر با دل بی حوصله بازی چرا؟ ای گل ، نکن وعده ی امروز را فردا ، در آغوشم بگیر بوسه میـگیرد (طریقت) آن لبان لَــعل را همزمان با بوسه ی لبها ، در آغوشم بگیر ادامه مطلب خــُلدستان طریقت(بوسه (رَم ازآل=آریایی )۩محمد مهدی طریقت ↘خطبه دوم __________ ====== برچسب‌ها: پیشکش, اهل, طریقت, 1403 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خلدستان طریقت: غزل +(نظم،شعر) قصیده

  • ۩ ۩☫ نظم خلدستان (طریقت)قصیده ☫ ۩۩ ۩ خوشگل‌تر از همیشه به سمتم وزیده‌ای مردی شکست‌ خورده‌تر از من ندیده‌ای از من مخواه ساکن محفل گذر کنم وقتی مثالِ پیله به شعرم تنیده‌ای ازخاطرم نرفته همان فرصت نخست گفتی چقدر حوصله داری، تکیده‌ای ما سرنوشت مشترکی را رقم زدیم آدم: بهشت، تو هم سیب چیده‌ای این نظم را به نزد تو تقدیم می‌کنم یعنی تو این مجادله ‌ را: آفریده‌ای دارم به روزگار خودم غبطه می‌خورم حالا که صاف و ساده مرا برگزیده‌ای حالا خیال می‌کنم این‌جا نشسته‌ای, ...ادامه مطلب

  • خلدستان (من که فرزند این سرزمینم) طریقت:در پی توشه ای خوشه چینم

  • با گره خوردن این تفکر به بحث غیرممکن بودن حکومت شرعی در این معنا بنابر کتاب "دولت ناممکن"، حلاق در مصاحبه ای با معهدالعالم للدراسات در سال 2017 که به ترجمه ی حمیدرضا تمدن و تحت عنوان �شریعت، اسلام گرایی و دولت سکولار مدرن� در پرونده ی مذکور درج شده است، کار خود را متفاوت از کار علی عبدالرازق در بی اعتبار کردن حکومت شرعی میخواند، ازآنروکه عبدالرازق میخواست با بی اعتبار کردن حکومت اسلامی، راه را برای مدرن کردن سیاست بر اساس الگوی سکولاریسم غربی باز کند درحالیکه سیاست مدرن، چیز شومی است و علت غیرممکن بودن حکومت شرعی با شریعت فعلی نیز همین مدرن بودن آن است. حلاق، شریعت را به خاطر توجهش به اخلاق دوست دارد درحالیکه مدرنیته پیوسته میل به اخلاق زدایی ازجمله از شریعت دارد و حکومت بی اخلاق، دشمن مردم خودی و بیگانه است: �از نظر ساختار داخلی، استعمار اسرائیل از حکومت کشور مدرن مستثنی نیست، بلکه صرفا نمونه ای پیشرفته از آن است. برای درک پتانسیل دولت مدرن میتوان ویژگی های آن را در مورد اسرائیل به شکلی آسان تر از سایر موارد تشخیص داد، همانطورکه رشد سرطان در یک مورد پیشرفته بهتر تشخیص داده میشود. با این حال، این بدان معنا نیست که ساختار بیماری در مراحل اولیه وجود ندارد یا کمتر کشنده است. همانطورکه در کتاب آینده ام درباره ی شرقشناسیتوضیح خواهم داد، دولت مدرن ذاتا به مجموعه ای از مواضع، ازجمله انسان زدایی و اقدام به کشتار دسته جمعی تمایل دارد. بنابراین هر دولتی به دلیل حاکم بودن قادر به نسل کشی است؛ البته این بخشی از داستان پیچیده ای است که در کتاب آینده ام که در بالا ذکر شد، به تفصیل درباره ی آن صحبت خواهم کرد. اما به عنوان مثال، و نه به طور خاص، دولت آماده ی انجام بسیا, ...ادامه مطلب

  • خلدستان : شعر(طریقت)راتو کردی مات و مدهوش (محشر)

  • ۩۩۩ ☫مرا از گوشهءچشمش (طریقت)درنظر دارد ☫ ۩۩۩ منم فرهادِ شیرینی که شیرینی شکـر داردمــرا دادست فرمانی که شیرینی ضـرر دارد لسان الغیب فرمودست:عشق آسان نمود اول گـذر از کـوچهء معشوق هزاران درد سـر دارد شبی گفتم که ای غافل بیا دل را بـه دریا زنندانستم کـه این دریا بسی موج وُ خطر دارد به روی لب بزن مُهر و فغان وُ ناله کمتـر کنکه هـر دلـداده یاد از نغمه ی مرغ سحر دارد اگــر دنیا بهـــم ریـزد بـه سر وقتم نمی آیدهمان زیبای نازک دل که وحشت از بشر دارد نسیـمِ تـازه می ریـزد در امـواج خیـال انگیز هـزاران تـار ابــریشم نگـارم تا کــمر دارد هـوای سرزمینم را نماید مُشک، عطـرآگینصبـا در خرمنِ زلفش به بدبختی گـذر دارد من آن فرهادِ شیرینم که شیرین مختصرگیردمرا ازگوشهء چشمش (طریقت) درنظر دارد شاعر: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال رامُطرب :طرب نواز همه شور و حال راپر می زند دلم به هوای غزل، غزل گویم غزل : بغل نکنم ابتذال را گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا شمال رادیوان چارفصل اَدب را ورق زدمدیوانه سبزه زار سرآغاز سال را کال آمده است پرسش ما در جواب فالمال وُ منال وُ حوصله قیل وُ قال را پر می زند دلم به هوای غزل، ولیگیرم هوای پر زدنم کـو، ملال را گیرم به فال نیک بگیرم حلال کوچشم و دلی برای تماشا جلال را دیوان چارفصلِ(طریقت)مشاعره است شعرِ جلال وُ رونق وصف کمال را معشوقه : شدی باعث رخسارهٔ زردمباید که چو پروانه به دنبال تو گردمکم مانده که از نو بکشم ناز تو ای‌گلکم مانده که دیوانهٔ چشمان تو گردمگفتی چه کنم تا نشوم زار و پریشانبا این دل توفنده که در حال نبردم؟من مضطرب حال پریشان تو هستمرخسار درخشان تو شد حاصل دردمدیوانه‌صفت سر ننهم جز به بیاباناین حالت خود را، ز تو انکار نکردمدر, ...ادامه مطلب

  • شاعرما (طریقت) است، شادی هر دو عالم است+جام شراب (عشق) کو تا که به می (وضو) شود

  • ۩۩۩ ☫ ز طبع سرکش شاعر (طریقت) حق بین / اشعار ☫ ۩۩۩ زِ اشکِ شمع که در شام تار چکچکه شد گُـهر ز دیده ی شب زنده دار چکچکه شد به شب غبار گنه زآب دیده باید شُستزِ اشک پاک سحر ، این غبار چکچکه شد بوَد ز چشم ستم‌بین من که در همه عمرسرشکم از ستمِ روزگار چکچکه شد دلم شکسته و گردون شهاب ثاقب خودبه سرشکستگی ام ، گریه وار چکچکه شد زمانه زرگر عیّار شد که بار دغلدر آلیاژ ، به جای عیار چکچکه شد فریب نرد وفای بشر مخور ای دل!که طاس کذب و ریا در قِمار چکچکه شد نهاده شیخ ز سجّاده دام و بر سر آنز سبحه ، دانه به صید شکار چکچکه شد زهی صداقت ساقی که باده‌ای جانبخشفــزون ‌تر از همه بهــر خُمار چکچکه شد به زندگی نکند گر وفا بوَد چون خارگُلی که دوست به سنگ مزار چکچکه شد ز دیدگانم اگر خون چکد عجب نبوَدکه خونِ دل بوَد از جور یار چکچکه شد ز سوز دل بوَد اشکم به وفق آتش وُ آبز کوه آتش اگر ، آبشار چکچکه شد ز سنگ فتنه ی اطفال جنگجوی جهانز شاخ صلح و صفا برگ و بار چکچکه شد ز تیزچنگ عقابان جان‌شکار بشرکبوتران وفا جان‌سپار چکچکه شد چگونه غم نخورم چون خدنگ استعماربه قتل نوع بشر ، مرگبار چکچکه شد بگو به جوهریان پربهاست اشک یتیمکز ابر دیده ، دُرِّ شاهوار چکچکه شد به حال خارکن رنجدیده خون می گریمکه خون ز پنجه‌اش از جور خار چکچکه شد فدای مرد هنرور که خوشتر از ژالهعرق ز عارضِ رخسار چکچکه شد پُر است کاسهٔ صبرم ز جور خلق کنونچه جنبشی کنم از هر کنار چکچکه شد ز طبع سرکش شاعر(طریقت) حق بین به جان دشمن ملّت ، شرار چکچکه شد عمامه تا خورده دارد مردی که مردی که دستش چلاق است خشم است و آتش نگاهش یعنی سوار اُلاغ است رخساره می‌تابم از او اما به چشمم نشستهبس نوجوان است و شاید نسلی که در غم نشسته بادا که چون من چنین باد چل سال, ...ادامه مطلب

  • خُلدِستان (طریقت) فخر اولیاء مطربانِ مسرور (دوبیتی )تبار

  • ۩۩۩ ☫ اشعار مناجات خُلدستان (طریقت)مثنوی ☫۩۩۩ از تو می‌خواهم، رهانی از کمین زانکه عقل هر که را کامل کنی هر دو دنیــا را به وی واصل کنی آدمی ، از علم کامل می‌شود وز تعلم، علم حاصل می‌شود جون توانا می شود ، دانا ناگزیر قاضی القضات شد ، شیخ کبیر شاعرت :، یارب، به دانایی رسان تا ز شَرّ جهــل باشم در امان در حقیقت وارهان ، از کاهلی این (طریقت) را ز بیمِ تنـــبلی تا مرا خُـــلد برین مآوا بُـود بعد ازین از دوزخم پروا بُـود ۩۩۩ ☫این (طریقت)نیز فخر اولیاست ☫۩۩۩ گدایان بهرِ روزی طفل خود را کور می‌خواهندطبیبان جملگی این خلق را رنجور می‌خواهندگمانم مرده شویان راضـی‌ند بـر مُرگِ مـردمبنازم مطربان کاین خلق را مسرور می‌خواهند ۩☫من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی) شعر ☫۩۩۩ ۩۩خُلدِستان طریقت۩۩ ۩۩☫ برآستان جانان (سعدی ) شیخ اجل ☫۩۩ یکی پرسید از آن گم کرده فرزند که ای روشن گهر پیر خردمند ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی بگفت احوال ما برق جهان است دمی پیدا و دیگر دم نهان است گهی بر طارم اعلی نشینیم گهی بر پشت پای خود نبینیم اگر درویش در حالی بماندی سر دست از دوعالم بر فشاندی �گلستان حضرت سعدی� با حضرت عشق همسری معشوقه از هرچه فرشته برتری معشوقه گنجینه ی اختری تو در مجموعه در هر دو جهان جواهری معشوقه غزالِ شعر را آرایه دارم زبان شهر را هم پایه دارم من از راز الفبای تو محرم قناری ،بلبلی سرمایه دارم ح. (طریقت) تو را برای دَمی عاشقانه کم دارم تو در میانه ی دریا کـرانه کم دارم تو را سپاس و آغوش مهربانت را برای خلوتِ یک شاعرانه کم دارم غروب آمد و اسباب غم فراهم شد برای از تو سرودن بهانه کم دارم من آن هـوای بهاری به زیر بارانم برای با توشدن آشــیانه کم دارم نخواه از تو و ا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها